ذهن زیبا



انواع اختلال های شخصیت
 رفتار برخی از مبتلایان به اختلال شخصیت کاملا آشکار است، به نظر کارشناسان بهداشت روان، جوانان و دیگر افرادی که  طی سالیان متمادی  باقانون مشکل داشتند، مشخصا از اختلال شخصیت ضد اجتماعی رنج می برند - آنها هیچ آشنایی با قواعد جامعه ندارد، طبق امیال و خواسته های خود  عمل می کنند و قادر به کنترل خود نیستند. کسی که خودشیفته است در جستجوی توجه مداوم از طرف دیگران بوده و زمانی که اوضاع بر وفق مراد او نباشد نیست و نابود می‌شود. دختری که لباس های تحریک کننده می‌پوشد طغیان های هیجانی زیادی دارد و دائم ارتباطش را با دوستانش بهم می‌زند این فرد ممکن است که مشکلی داشته باشه که به عنوان اختلال شخصیت نمایشی شناخته می‌شود.
کسی که عمدا به خود جراحتی وارد می‌کند یا اقدام به خودکشی کند دچار اختلال شخصیت مرزی باشد.
جان گاندرسون از بیمارستان مک لینخاطر نشان می‌کند:" مهمترین ویژگی ای بیماری اقدام متعدد به خودکشی است . این اقدامات  معمولاً به دلیل مشکلات ارتباطی با دیگران انجام می شود. به عنوان مثال این بیماران پس از درگیری با دیگران به مصرف بیش از حد دارو و مواد روی می آورد یا مچ دستش را می‌برند به مرکز فوریت‌های پزشکی اجراع می‌شوند.
ویژگی هایی که در سایر مبتلایان به اختلال های شخصیت وجود دارد به اندازه اختلال شخصیت ضد اجتماعی و شخصیت مرزی چندان آشکار نبوده و نیستند. به عنوان مثال آرام و ساکت که به نظر می رسد هرگز با دیگران درگیر نمیشود ممکن است مشکلاتی فراتر از خجالتی بودن داشته باشد، چنین شخصی امکان دارد ویژگی‌های اختلال شخصیت اجتنابی را داشته باشد برخی افراد مبتلا به شخصیت خود را قبول کرده و چگونگی  استفاده مناسب از ویژگی های خود را فرا گرفتند.
 به عنوان مثال بسیاری از افراد موفق اختلال شخصیت وسواس فکری عملی دارد که با نگاه می کند در در مورد از ما تبدیل داشته باشند به گونه ای که در مشاغل بسیار پیچیده و موفقیت برسد و اختلال شخصیت در دامنه وسیعی استفاده کنند اما یک ویژگی منحصر به فرد مبتلا به اختلال شخصیت این است که رفتارشان عجیب وخارج از حد به نظر می رسد.
برگرفته از کتاب بیماری ها و اختلال های شخصیت
نویسنده هال مارکوویتز


ذهن زیبا

اختلال دو قطبی چیست؟
اختلال دوقطبی یک بیماری روانی است که با تغییر شدید خلق و خوی مشخص می شود. علائم می تواند شامل حال و هوای بسیار بالا به نام شیدایی باشد. آنها همچنین می توانند شامل قسمت های افسردگی باشند. اختلال دوقطبی همچنین به عنوان بیماری دو قطبی یا افسردگی مانیک شناخته می شود.

افراد مبتلا به اختلال دوقطبی ممکن است در مدیریت کارهای روزمره زندگی در مدرسه یا محل کار یا حفظ روابط مشکل داشته باشند. هیچ درمانی وجود ندارد ، اما گزینه های درمانی زیادی وجود دارد که می تواند به مدیریت علائم کمک کند. علائم اختلال دوقطبی را برای تماشای آنها بیاموزید.
حقایق اختلال دوقطبی

اختلال دو قطبی یک اختلال نادر مغز نیست. در حقیقت ، 2.8 درصد از بزرگسالان ایالات متحده - یا حدود 5 میلیون نفر - به آن مبتلا شده اند. میانگین سنی که افراد مبتلا به اختلال دو قطبی شروع به نشان دادن علائم می کنند ، 25 سال است.

افسردگی ناشی از اختلال دو قطبی حداقل دو هفته طول می کشد. یک قسمت بالا (شیدایی) می تواند چند روز یا هفته ادامه یابد. برخی از افراد در سال چندین بار قسمت های نوسانات خلقی را تجربه می کنند ، در حالی که برخی دیگر ممکن است فقط به ندرت آنها را تجربه کنند. در اینجا برخی از افراد دارای اختلال دوقطبی هستند.

علائم اختلالات دو قطبی 

سه علامت اصلی وجود دارد که می تواند با اختلال دو قطبی بروز کند: شیدایی ، هیپومنی و افسردگی.

هنگام تجربه شیدایی ، فرد مبتلا به اختلال دو قطبی ممکن است احساس عاطفی بالایی داشته باشد. آنها می توانند احساس هیجان ، تحریک آمیز ، سرخوشی و پر از انرژی کنند. در طول قسمت های جنون ، آنها همچنین ممکن است درگیر رفتارهایی مانند:

سپری کردن

رابطه جنسی محافظت نشده

استفاده مواد مخدر

هیپومانیا به طور کلی با اختلال دو قطبی II همراه است. شبیه شیدایی است ، اما به این اندازه شدید نیست. بر خلاف شیدایی ، هیپومانیا ممکن است در کار ، مدرسه یا روابط اجتماعی مشکلی ایجاد نکند. با این حال ، افراد مبتلا به هیپومانیا هنوز متوجه تغییر در روحیه خود می شوند.

در طول اپیزود افسردگی ممکن است تجربه کنید:

ناراحتی عمیق

ناامیدی

از دست دادن انرژی

عدم علاقه به فعالیتهایی که زمانی از آنها لذت می برد

دوره های خواب خیلی کم و زیاد

افکار خودکشی

اگرچه این یک بیماری نادر نیست ، تشخیص اختلال دو قطبی به دلیل علائم متنوع آن دشوار است.

سایت منبع

 

 


ذهن زیبا

 روانشناسی در مورد اینکه شرکاء با توجه به وفاداری که از یکدیگر انتظار دارند ، مکلف به برقراری رابطه جنسی با شرکای خود بودند ، گفت: اگر افراد نیازهایی داشته باشند که در خارج از رابطه راضی نباشند ، برای آنها منطقی است که انتظار داشته باشند این نیازها در داخل برآورده شوند ارتباط اما در عین حال ، به راحتی قابل درک نیستیم که به مردم بگوییم که باید در یک رابطه کارهایی انجام دهند ، حتی یک مؤلفه به طور کلی پذیرفته شده از یک رابطه متعهد بزرگسالان مانند روابط جنسی. در پایان ، من به دلیل درگیری بین مسئولیت های مبهم تعریف شده شرکا در یک رابطه و استقلال شخصی آنها ، به خصوص در مورد فعالیت جنسی ، نمی توانم به هیچ وجه جواب قطعی بدهم.


 اما این پست با این سؤال پایان یافت که ما اکنون به آن خواهیم پرداخت: آیا عدم وجود رابطه جنسی در رابطه موجب خیانت می شود؟
 حتی برای کسانی که جواب مثبت می دهند ، قبل از انجام این نتیجه گیری مواردی وجود دارد که باید در مورد آنها فکر کنند. برای اولین بار ، این خطر وجود دارد که دلالت کند که هر شکافی در فعالیت جنسی در رابطه خیانت را توجیه می کند ، که ممکن است برای بعضی از افراد اینگونه بیان شود که می توانند اولین باری باشند که شریک زندگی خود گفت: "توانایی برقراری رابطه را ندارد". آیا باید تعهد خود را برآورده کردن نیازهای جنسی شریک زندگی تأیید کرد.
 لطفاً اعتماد كنید كه من این سؤال را به راحتی نپرسیدم: من فکر می کنم اختلاف نظر جدی در این مورد وجود داشته باشد و آن اختلاف نظر را به طور چشمگیری پیچیده می کند. شاید ما باید بپرسیم: اینکه فرد نیازهای جنسی خود را برآورده کند ، چه معنایی دارد؟ برای پاسخ به این مسئله ، ترسیم موازی دیگری با تقلب مفید خواهد بود. در یک پست قبلی ، من نوشتم که تقلب در یک رابطه به معنای آنچه هرکدام از شرکا فکر می کنند معنی دارد است.
 اگر دوست پسرتان وقتی با مرد دیگری متن می نویسید ناراحت است ، یا دوست دختر شما هنگام ناهارهای کاری با دستیار خود دوست ندارد آن را دوست داشته باشید ، این باید به عنوان تقلب حساب شود زیرا هیچ کس نباید در روابطی باشد که یک شریک زندگی به طریقی در آن عمل کند. که شریک دیگر آن را رد می کند. در پاسخ به سؤال فوق ، در مورد میزان و نوع جنسی که نیازهای فرد را برآورده می کند ، آیا باید همان استدلال را اعمال کنیم؟ آیا می توانیم بگوییم هر شخصی احساس کند به او احتیاج دارد همان چیزی است که آن شخص باید از شریک زندگی خود انتظار داشته باشد؟
 من می گویم بله: هر شریک زندگی لیاقت خود را در روابط برقرار می کند و نیازهای خود را برآورده می کند ، هر چه ممکن باشد - به ویژه هنگامی که این نیازها در خارج از رابطه برآورده نشود. اگر هر دو نفر نیازهای اساسی خود را نداشته باشند و خواسته هایشان راضی شوند ، در روابط مشکلی ایجاد می شود ، چه نتیجه ای باشد و چه دلیل آن نیازهای ناامید کننده. اما فکر نمی کنم تعریف نیازها مسئله واقعی در اینجا باشد. سوال اصلی ما این بود: اگر شریک زندگی در روابط خود راضی نیست ، آیا این امر نقض قوانین آن رابطه را با خیانت توجیه می کند؟ هرچه رابطه جنسی ناکافی برای هر شخص خاص باشد - حتی اگر این مسئله را خیانت به تعهد شریک زندگی خود بدانیم - واقعیت این است که خیانت فقط آن را بدتر می کند. ("دو اشتباه" و همه.) علاوه بر این ، خیانت شخص ثالثی را به وجود می آورد که مشکلی بین دو نفر است ، و این ممکن است تنها مشکلاتی را که در وهله اول منجر به خراب شدن رابطه می شود ، تشدید کند.  
ذهن زیبا
‌اینکه تجربه شما تا حد زیادی به اشیاء مادی و موضوعات ذهنی بستگی دارد که شما می توانید به آنها توجه کنید یا از آن چشم پوشی کنید ، یک تصور تخیلی نیست بلکه یک واقعیت فیزیولوژیکی است. هنگامی که روی یک علامت توقف یا غزل ،یک عطر یا نوک بازار سهام تمرکز می کنید ، مغز شما "هدف" آن را ثبت می کند ، این امر باعث می شود تا روی رفتار شما تأثیر بگذارد. در مقابل ، مواردی که در تمام طول روز ، شما به طور انتخابی به چیزی توجه می کنید ، و خیلی بیشتر از آنچه ممکن است گمان کنید ، می توانید مسئولیت این فرایند را به خوبی به عهده بگیرید. در واقع ، توانایی شما برای تمرکز روی این امر و سرکوب کردن آن ، کلید کنترل تجربه و در نهایت رفاه شماست. به هر حال توجه چیست؟ توجه معمولاً به عنوان "تمرکز قدرتهای ذهنی" یا "جهت یا کاربرد ذهن در هر موضوع حس یا فکر" درک می شود. اما اخیراً ، همگرایی نادر از بینش اعصاب و روان شناسی و روانشناسی حاکی از تغییر پارادایم در نحوه تفکر در مورد این لیزر جمجمه و نقش آن در رفتار: افکار ، احساسات و اعمال است. مانند انگشتان اشاره به ماه ، رشته های متنوع دیگر از مردم شناسی تا آموزش ، اقتصاد رفتاری تا مشاوره خانواده نیز به همین ترتیب نشان می دهند که مدیریت ماهرانه توجه ، صرفاً زندگی خوب و کلید اصلی بهبود تقریبا هر جنبه از تجربه شماست ، از خلق و خوی به بهره وری در روابط عاطفی و اجتماعی افراد. اگر می توانستید به سالهای گذشته خود به عقب نگاه کنید ، می بینید که زندگی شما از آنچه به آن توجه کرده اید و آنچه که شما به آن توجه نکرده اید تغییر یافته است. شما آن را از منظره ها و صداها ، افکار و احساسات بیشماری که می توانستید روی آن ها تمرکز کنید، مشاهده می کردید، تعداد معدودی را انتخاب می کردید ، که همان چیزی می شد که با اطمینان از آن به عنوان "واقعیت" یاد می کنید. شما همچنین از این واقعیت متحیر می شوید. اگر به چیزهای دیگر توجه کرده باشید ، واقعیت و زندگی شما بسیار متفاوت خواهد بود ا این بسیار شبیه به ذهن آگاهی است، در مسیر صحیح هستید. و هیچ کس بهتر از شرلوک هولمز یادگیری و توجه ندارد. بنابراین نکته اصلی این است که به چه چیزی باید توجه کنید؟ مثبت باربارا فردریکسون ، روانشناس دانشگاه کارولینای شمالی در چاپل هیل بیان می کند که : توجه به احساسات مثبت به معنای واقعی کلمه جهان شما را گسترش می دهد ، در حالی که تمرکز روی احساسات منفی آن را خرد می کند - واقعیتی که پیامدهای مهمی برای تجربه روزانه شما دارد (شما می توانید آنچه را که بر آن تمرکز می کنید کنترل کنید) در مورد این ایده که توانایی تمرکز بر روی این امر به جای آن به شما امکان می دهد تا تجربه و رفاه خود را کنترل کنید.روانشانسی به نام مارتین پن در مورد اهمیت توجه می گوید که: (توانایی کنترل آن به شما قدرت زیادی می بخشد ، زیرا می دانید که لازم نیست روی احساسات منفی ایجاد شده تمرکز کنید) کانمن در پایان بحث در مورد توجه و تصمیم گیری ، در مورد تحقیقات اظهار داشت که افراد مسن بیشتر با شخصی که باتجربه است ارتباط برقرار می کنند ،توجه نداشتن باعث می شود که تمایل کمی توجه به دلخوشی های روزمره داشته باشد، مانند نورهای خورشید که روی آب یا موسیقی می چرخند. همیشه به شکل جسورانه ای به بیرون از پنجره نگاه کنید. همانطور که بسیاری از سخنان مبهم آزار دهنده مانند "وقتی زندگی به شما لیمویی می دهد ، لیموناد درست می کنید" اثبات می شود ، ایده ترمیم تعادل عاطفی با تمرکز مجدد بر روی یک مسئله به روشی دیگر چیز جدیدی نیست. این تحقیق چشمگیر چیست که به طور فزاینده نشان می دهد که اصرار پولینانا برای "نگاه به سمت روشن" ، حتی در شرایط سخت ، یک پیش بینی کننده قدرتمند برای زندگی طولانی تر ، شادتر و سالم تر است. تحقیقات در مورد ارزیابی به اصطلاح شناختی احساسات ، که توسط روانشناسان ماگدا آرنولد و ریچارد لازاروس پیشگام شده اند ، تأیید می کنند که آنچه برای شما اتفاق می افتد ، از کولاک تا بارداری گرفته تا انتقال شغل ، برای رفاه شما از اهمیت کمتری برخوردار است. پاسخ به آن از آنجا که واکنش شما به هر رویدادی حداقل تا حدودی موضوع تفسیر است ، جنبه هایی که بر آنها تمرکز می کنید تبدیل به چیزی می شوند که روانشناس UNC ، باربارا فردریکسون ، "نقاط اهرم" برای یک تنظیم ساده توجه و نگرشی می نامد که به عنوان "دکمه تنظیم مجدد" احساسی عمل می کند. او می گوید ، شما می خواهید احساس بدی بدست آورید ، "به نظر می رسد تمرکز روی چیز مثبت سریعترین راه برای بیرون آوردن احساسات ناخواسته است." این به این معنا نیست که وقتی اتفاق ناراحت کننده ای رخ دهد ، بلافاصله سعی می کنید خود را مجبور کنید که "خوشحال باشید". ابتدا فردریکسون می گوید ، " است احساس می کنید. سپس توجه خود را به بعضی از عناصر وضعیت هدایت می کنید که امور را در یک نور مفید تر چیدمان می کنید. بعد از یک ضربه بزرگ بر سر تقسیم عادلانه مشاغل خانگی ، به جای ادامه دادن تمرکز بر خودخواهی و لجبازی شریک زندگی تان ، ممکن است روی این واقعیت تمرکز کنید که حداقل یک درگیری وحشیانه پخش شده است ، که اولین قدم برای حل راه حل است. مشکل ، و به روحیه بهبود یافته شما. جالب است که ، افرادی که افسرده و هستند - قادر به احساس لذت نیستند - با استفاده از این تاکتیک عزت نفس محترمانه توجه ویژه ای دارند. این دشواری به فردریکسون نشان می دهد که آنها از کمبود خوشبختی رنج می برند و نه غم و اندوه: "به نظر می رسد که سیستم های عاطفی مثبت شخص از بین رفته اند یا غیرفعال شده اند.
ذهن زیبا
بسیاری از مردم با ترس ترک شدن از سمت اطرافیانشان رشد می کنند. برخی از این ترسها تقریباً در طول زندگی دچار این ترس های بزرگتری شده اند. آنها نگران هستند که توسط همسالان ، شرکا ، مدارس ، شرکتها یا کل محافل اجتماعی رد شوند.
برای بسیاری دیگر، این ترسها تا زمانی که به یک رابطه عاشقانه وارد نشوند، به طور کامل تحقق نمی یابند. همه چیز به طور هموار پیش خواهد رفت و ناگهان ، آنها در احساس نا امنی غرق شدن می شوند و می ترسند که از شریک زندگی خود فاصله بگیرد ، نادیده و یا آنها را ترک کنند.
 همه این ترس را در سطوح مختلف تجربه می شوند بیشتر اوقات با اضطراب شدید همراه شود به افکار طرد ارتباط برقرار کنیم ممکن است ما از تاریخ اول دور تا شریک طولانی مدت که به نظر پریشانی و در دسترس نباشد ، راهپیمایی شویم.
در موارد شدید ، افراد ممکن است با "اتوفوبی" ، ترس قاطع از تنها بودن یا منزوی شدن ، که در آن خودشان را نادیده گرفته می شوند ، درک کنند یا حتی وقتی با شخص دیگری هم هستند ، بی توجه باشند. آنها همچنین ممکن است ترس از ترس رها شدن را تجربه کنند ، که با وابستگی شدید به دیگران از علائم آن باشد و معمولاً در بین افراد مبتلا به اختلالات شخصیت مرزی مشاهده می شود میزان مواجهه فرد با این ترس می تواند نحوه زندگی خود را شکل دهد و روابط خود را تجربه کند.
با این حال ، روش های موثری وجود دارد که مردم بتوانند امنیت بیشتری را در درون خود ایجاد کنند و بر ترس از ترك شدن غلبه کنند. آنها می توانند با فهمیدن این ترس از کجا شروع کند. چگونه و چرا توسعه می یابد؟ در زندگی فعلی من چه تاثیری بر من دارد؟ راهکارهای مقابله با اضطراب ناشی از چیست؟ چگونه می توانم مقاومت بیشتری داشته باشم و ترس کمتری را در مورد روابط تجربه کنم؟ ترس از ترک شدن از کجا می آید؟ به عنوان مثال كودكان، افراد ممكن است ضررها ، رد كردنها يا آسيب هاي واقعي را تجربه كنند كه باعث مي شود آنها نسبت به دنيا ناامن و بي اعتماد باشند.

این ضررها و آسیب ها می تواند مانند مرگ یک دوست ، بی توجهی یا سوء استفاده عاطفی و جسمی چشمگیر باشد. با این وجود ، در تعامل روزمره والدین و فرزندان نیز می توانند در سطح بسیار کمتری رخ دهند. برای اینکه احساس امنیت کنند ، کودکان باید هنگام ناراحتی احساس امنیت کنند ، دیده شوند و آرام شوند. با این حال ، گفته می شود که حتی بهترین والدین فقط در حدود 30 درصد از زمان به طور کامل در کنار فرزندان خود قرار می گیرند. کاوش در الگوهای پیوستگی اولیه آنها می تواند بینش افراد را در مورد ترس های خود در مورد ترک و رد آنها ارائه دهد. دانستن اینکه چگونه والدینشان با آنها ارتباط دارند و اینکه آیا آنها یک رابطه دلسوز را در مقابل یک ناامن تجربه کرده اند ، می تواند به مردم سرنخ هایی برای نحوه مشاهده روابط در زمان حال بدهد.


منبع 


ذهن زیبا

1- تقلب کردن(خیانت کردن)  

چشم سرگردان یک چیز است. اما اگر فکر می کنید شریک زندگی تان تقلب می کند ، یا اگر علائمی را از قبل مشاهده کرده اید که دال بر اسن موضوع است ، فرار کنید و خود را نجات دهید. 

 روانشناس و مجری رادیو ، دکتر جوشوا کلاپوو ، به بوستل گفت: "خیانت به طور معمول یکی از مخرب ترین عوامل یک رابطه عاطفی است و باعث بروزمشکلات عمده ای خواهد شد. خیانت را نمی‌توان جزو بزرگترین مشکل ها دانست، اما واقعیت این است که ریشه اعتماد و احترام را می‌خشکاند، و این چیزی نیست که بسیاری از افراد به طرز جادویی بتوانند در مورد خود تغییر دهند ، مگر اینکه به شما نشان دهند که واقعاً متعهد هستند و تلاش برای رفع آن می‌کنند. 


 2- پنهان کردن مسائل مالی افزایش خرج در چند ماه اول غیر معمول نیست

مردم می خواهند برداشت اول خوبی در پارتنر خود ایجاد کنند ، و احتمالاً در اولین روز خود در مورد مسائل مالی صحبت نمی کنید. اما این بدان معنی نیست که مخفی کردن این قسمت از خود برای همیشه درست باشد. اگر شما یا شریک زندگی تان بدهی ، عادت بد خرج کردن یا نمره اعتباری ضعیف دارید - فقط برای نامگذاری چند موضوع مالی - ناامید خواهید شد که به یکدیگر اطلاع دهید.

مربی تاد بورخالتر ، به بوستل می گوید: "این مسائل همیشه در بعضی مقاطع وجود دارد. "امانتی که از دست می رود باعث بی اعتمادی در مناطق دیگر می شود." 

 3. مسائل مربوط به اعتماد  

صحبت از مسائل مربوط به اعتماد ، هنگامی که اعتماد به نفس شکسته شود ، بازگرداندن آن بسیار دشوار است. و دلیل آن این است که "اعتماد پایه و اساس همه روابط است." او می گوید ، بنابراین حتی اگر چیزی در ابتدا کوچک به نظر برسد ، می تواند رشد و گسترش یابد و با گذشت زمان بدتر شود.  

در حالی که ممکن است برای ایجاد یک رابطه امن مدتی طول بکشد ، به خیانتهای کوچک اعتماد در اوایل رابطه توجه کنید. اگر به نظر می رسد مانند یک الگو درون فرد است ، ممکن است در آینده هم درون او باقی بماند به همین خاطر لازم است تا در همان دوران اول رابطه به تمام این مسائل دقت شود. 

 4- استدلال ناکارآمد 

با گذشت زمان ، مسائل ارتباطی می توانند بدتر شوند. و همین مورد در مورد سبک های استدلال ناکارآمد نیز صادق است، کارشناس روابط و بنیانگذار ، به بوستل گفت: "زوجین به مهارت های ارتباطی خوبی نیاز دارند و این به خصوص در هنگام درگیری صادق است." "اگر در مراحل اولیه روابط خود این کار را به درستی انجام ندهید ، همچنان که زندگی پیچیده تر و چالش برانگیزتر خواهد شد، در طول دوره روابط عاطفی خود همچنان یک مشکل باقی خواهد ماند." اگر اتفاقی بیفتد که در حال درک یکدیگر نیستید ، یا چشم به چشم می بینید ، آن را مورد توجه یکدیگر قرار دهید. این ممکن است به شما کمک کند تا به روشی سالم تر بحث کنید ، بنابراین همه چیز به سمت جلو مشکل آفرین ترنمی شود. در حالی که همیشه می توان روی عادت های بد کار کرد ، این را بخاطر بسپار که برخی از مسائل با گذشت زمان می توانند بدتر شوند و به خصوص اگر به الگویی تبدیل شوند. هرچه زودتر متوجه این اشتباهات شوید و شروع به ایجاد تغییر کنید ، رابطه شما بهتر خواهد شد.


ذهن زیبا

هنگام پرداختن به بحث با یک همکار ، این کلمات مهم هستند. 

بعضی اوقات ، صرف نظر از اینکه اهداف شما چقدر خوب است ، آنچه می گویید می تواند همکار شما را بیشتر ناراحت کند و فقط موضوع و بحثی را بدتر کند. در موارد دیگر ممکن است حرف دقیقی را بزنید که به شخص کمک می کند از حالت جوش آوردن به سمت خنک شدن تغییر مسیر دهد. بنابراین ، هنگامی که از نحوه برخورد با شما در یک جلسه خوشحال نیستید ، مثلاً - چگونه می توانید کلمات خود را انتخاب کنید. با دقت؟ برای کمک به پاسخ دادن به این سؤال ، با لیندا هیل ، والاس برت دونام ، استاد مدیریت بازرگانی در دانشکده بازرگانی هاروارد و رئیس دانشکده ابتکار رهبری صحبت کردم.

 او همچنین نویسنده نویسنده جمعی نبوغ: هنر و تمرین پیشرو نوآوری و رئیس بودن است: سه مورد برای تبدیل شدن به یک رهبر بزرگ. هیل توضیح داد كه كلماتی كه ما در تقابل ب افراد در روابط عاطفی و یا اجتماعی خود استفاده می كنیم می تواند به سه دلیل ما را دچار دردسر كند: ، معمولاً وقتی احساسات وجود دارند ، مخاطرات زیاد هستند.

 او می گوید: "درگیری ، معمولاً احساسات منفی درگیر هستند و اکثر ما از این نوع احساسات راحت نیستیم." ناراحتی ما می تواند ما باعث می‌شود که به سخنان خود بی اهمیت باشد در مرحله اول و بدون تفکر آنهارا بیان کنیم یا چیزهایی را که منظورمان منظور نیست بگوییم. 

 دلیل دوم دلیل بعدی این است که ما اغلب اشتباه می گوییم این است که غرایز اول ما معمولاً خاموش است. در واقع ، این اغلب کلماتی است که با آنها بیان می کنیم ، ما را دچار این دردسر می کنند. او می گوید: "به این دلیل است که ما اغلب به این مسئله می پردازیم که چه کسی درست است یا چه کسی اشتباه است." ما به جای تلاش برای درک آنچه واقعاً در یک اختلاف نظر اتفاق می افتد ، از موضع خود دفاع می کنیم. هیل اذعان می کند که طبیعی است که از نظر دفاعی و حتی سرزنش شخص دیگری ، اما گفتن "شما اشتباه می کنید" یا "بگذارید به شما بگویم که من درست هستم" باعث بدتر شدن مسائل خواهد شد. ما اغلب می دانیم که چرا درست است. بگذارید این کار برود و بر تلاش برای حل و فصل مناقشه متمرکز شود.

  سوم اغلب بین آنچه که منظورمان را وقتی می گوییم و شخص دیگر می شنود ، اشتباه است. هیل می گوید: "مهم نیست که هدف شما محترم باشد اگر تأثیر شما نباشد". اکثر مردم از آنچه می خواستند بگویند بسیار آگاه هستند اما کمتر به آنچه شخص دیگر شنیده یا چگونه آن را تفسیر کرده اند ، دقت می‌کنند. بنابراین چگونه می توانید از این تله ها جلوگیری کنید؟ هیل می گوید همیشه آسان نیست اما با رعایت چند قانون شلیک ، به جای تحریک کردن ، شانس بهتری برای حل مناقشه خواهید داشت: هیچی نگو او می گوید: "اگر سطح عاطفی شما زیاد است ، اولین کار شما بیرون کشیدن برخی از احساسات است." 

"غالباً این به معنای نشستن عقب و اجازه دادن به کسی است که در حال صحبت است هیل می گوید ، مشکل این است که ما اغلب مردم را متوقف می کنیم قبل از اینکه آنها به اندازه کافی احساسات را بدست آورند. "عقب نگه دارید و بگذارید قطعه خود را بگوید. شما لازم نیست با آن موافقت کنید ، اما گوش دهید ، "او می گوید. در حالی که شما این کار را انجام می دهید ، ممکن است کاملاً ساکت باشید و یا ممکن است نشان دهید که با استفاده از عباراتی مانند "من آن را دریافت می کنم" یا "می فهمم" را گوش می کنید. "از گفتن هر چیزی که احساس یا سرزنش را به شما منتقل کند ، مانند" آرام باش "خودداری کنید. یا "آنچه شما باید درک کنید" است. اگر بتوانید این کار را به طور مؤثر و بدون قضاوت انجام دهید ، به زودی می توانید مکالمه ای پربار داشته باشید.

 سوال بپرس

 هیل می گوید بهتر است سؤال بپرسید تا اظهارات. به جای فکر کردن در مورد آنچه می خواهید بگویید ، آنچه را که می خواهید یاد بگیرید ، در نظر بگیرید. این به شما کمک می کند تا به علت اصلی درگیری برسید و برای حل آن اقدام کنید. می توانید از این سؤالاتی بپرسید ، "چرا این مسئله شما را ناراحت کرد؟" یا "این وضعیت را چگونه می بینید؟" از عباراتی استفاده کنید که باعث می شود شما در گفتگوهای واقعی پذیراتر شوند. هنگامی که دیدگاه شخص مقابل را شنیدید ، هیل به شما پیشنهاد می دهد که متن را بیان کنید و بپرسید ، "فکر می کنم شما گفتید ، من آن را درست کردم؟ بخشی از خود را داشته باشید. چنین کاری نکنید که فقط یک دیدگاه از مشکل موجود باشد. "شما نیاز به درک خود دارید. هیل می گوید جملات را با "من شما نیستم" شروع کنید. این به شخص دیگری کمک می کند تا دیدگاه شما را ببیند و درک کند که شما سعی نمی کنید آنها را به دلیل مشکل مقصر بدانید. به جای گفتن "شما باید ناراحت باشید" ، سعی کنید "من احساس ناراحتی می کنم." احساسات را به افراد دیگر نسبت ندهید. این فقط آنها را عصبانی می کند. 




ذهن زیبا
طرحواره درمانی طرحواره درمانی چیست؟ (یا به عبارت صحیح تر ، شناخت درمانی متمایز از طرحواره) یک رویکرد یکپارچه برای درمان است که بهترین جنبه های درمانی شناختی-رفتاری ، تجربی ، بین فردی و روانکاوی را در یک مدل واحد ترکیب می کند. نتایج چشمگیری را در کمک به افراد برای تغییر الگوهای منفی ("ناسازگار") که مدتها با آنها زندگی کرده اند ، نشان داده است ، حتی اگر سایر روشها و کوششهایی که قبلاً انجام داده اند تا حد زیادی ناموفق بوده اند. مدل توسط دکتر جف یانگ تهیه شده است ، که در ابتدا با دکتر آرون بک ، بنیانگذار شناخت درمانی ، از نزدیک همکاری داشت. دکتر جوان و همکارانش ضمن معالجه مراجعین در مرکز شناخت درمانی دانشگاه پنسیلوانیا ، بخشی از افرادی را که در بهره گیری از روش استاندارد مشکل داشتند ، شناسایی کردند. وی کشف کرد که این افراد به طور معمول دارای الگوهای یا مضامین طولانی مدت در تفکر ، احساس و رفتار / مقابله هستند که به مداخله دیگری نیاز دارد. توجه دکتر جوان به روشهایی برای کمک به بیماران برای رسیدگی و اصلاح این الگوهای یا مضامین عمیق تر ، که به عنوان "طرحواره" یا "نجات" نیز شناخته می شود ، روی آورد. طرحواره هایی که در درمان هدف قرار می گیرند الگوهای ماندگار و خود انگیزی هستند که به طور معمول در اوایل زندگی شروع می شوند. این الگوها متشکل از افکار و احساسات منفی / ناکارآمد ، تکرار و شرح داده شده است ، و موانعی برای رسیدن به اهداف و برآورده کردن نیازهای فرد ایجاد می کند. برخی از نمونه های باورهای طرحواره عبارتند از: "من غیرقابل تحمل هستم" ، "من یک شکست هستم" ، "مردم به من اهمیتی نمی دهند" ، "من مهم نیستم" ، "اتفاق بدی می افتد". مردم مرا ترک خواهند کرد ، "" من هرگز نیازهایم را برآورده نمی کنم "،" من هرگز به اندازه کافی خوب نخواهم شد "و غیره. اگرچه طرحواره ها معمولاً در اوایل زندگی (در دوران کودکی یا بزرگسالی) ایجاد می شوند ، اما در بزرگسالی نیز می توانند بعداً شکل بگیرند. این طرحواره ها از طریق رفتاری از طریق سبک های مقابله با حفظ طرحواره ، اجتناب از طرحواره و جبران طرحواره تداوم می یابند. مدل درمانی به منظور کمک به فرد برای شکستن این الگوهای منفی تفکر ، احساس و رفتار ، که اغلب بسیار سرسخت هستند ، طراحی شده است و گزینه های سالم تری برای جایگزینی آنها ایجاد کرده است. درمان مبتنی بر طرحواره شامل سه مرحله است: مرحله اول: مرحله ارزیابی است که در آن طرحها در جلسات اولیه مشخص می شوند. ممکن است از پرسشنامه‌ها نیز استفاده شود تا تصویری شفاف از الگوهای مختلف موجود در آن به دست آید مرحله دوم: آگاهی عاطفی و مرحله تجربی است ، که در آن بیماران با این طرح ها در تماس هستند و یاد می گیرند که چگونه هنگام زندگی در روز فعالیت خود ، آنها را تشخیص دهند. مرحله سوم: مرحله تغییر رفتاری به کانون توجه تبدیل می شود که در طی آن مشتری به طور فعال در جایگزین کردن افکار و رفتارهای منفی ، عادت با گزینه های جدید ، سالم شناختی و رفتاری قرار می گیرد مرحله سوم: مرحله تغییر رفتاری به کانون توجه تبدیل می شود که در طی آن مشتری به طور فعال در جایگزین کردن افکار و رفتارهای منفی ، عادت با گزینه های جدید ، سالم شناختی و رفتاری قرار می گیرد
ذهن زیبا
یکی از سخت ترین کارها در مناسبات عاشقانه ما، لمس کردن تفاوتها و اختلافات است. اغلب، وقتی که زوجها در مذاکراتشان اختلافی دارند این مسئله می تواند به «مباحثه» و بدون آگاهی به مجادله» تبدیل شود. ناگهان حالت دوستانه صحبت عوض شده با سرزنش، گله و شکایت، افترا، امر و نهی، دلخوری و شک و تردید شروع به آزار یکدیگر می کنند. • مردها و زنها با این نحوه مباحثه، نه تنها به احساسات خود بلکه به مناسباتشان نیز صدمه می زنند. همان گونه که ارتباط» یکی از اساسی ترین رکن مناسبات ماست، مباحثه و دعوا هم می تواند ویران کننده ترین رکن باشد. زیرا هر قدر با کسی نزدیک تر باشیم، راحت تر است که ضربه بزنیم و یا ضربه بخوریم.

همانگونه که «ارتباط» یکی از اساسی ترین ركن مناسبات ماست، مباحثه و دعوا هم میتواند ویران کننده ترین رکن باشد.

بنا به تمام دلایل منطقی، من شدیدا به زوجها توصیه می کنم که بحث و دعوا نکنند. وقتی که دو نفر رابطه عاطفی و جنسی ندارند، خیلی راحت تر است که در موقع بحث و مذاکره خود را از معرکه کنار کشیده به حالت انفعالی بمانند. ولی زمانی که دو نفر رابطه احساسی و جنسی دارند، وقت بحث و دعوا، خیلی آسان تمام مسائل را به خودشان می گیرند. . به عنوان یک راهنمای اساسی: هرگز دعوا نکن، در عوض بر له و عليه آن مسئله بحث کن. در مورد خواستهات مذاکره کن ولی دعوا نکن. امکانش هست که با صداقت و روراستی خود، حتی احساسات منفی خودمان را نیز بدون جنگ و جدل، مطرح نماییم. . بعضی از زن و شوهرها، تمام مدت در حال دعوا بوده و به تدریج شاهد مرگ عشقشان هستند. از طرف دیگر، بعضیها نیز به طور افراط آمیزی، احساسات صادقانه خود را در نطفه خفه می کنند تا از برخورد و بحث و جدل خودداری نمایند. در نتیجه خفه کردن احساسات حقیقی و صادقانه خود، تماس با احساسات عاشقانه خود را نیز از دست میدهند. جفتی در حال جنگ و جفتی دیگر در جنگ سرد به سر می برند • بهترین راه برای هر زن و شوهری، یافتن حالت متعادلی بین این دو حالت افراطی می باشد. با به یاد آوردن اینکه ما از سیاره های مختلفی هستیم، و همین طور با کسب مهارتهایی برای برقراری یک ارتباط خوب، امکان دارد که از مباحثات پرهیز کنیم بی آنکه احساسات منفی را خفه کرده با عقاید و امیال خود برخورد نماییم.

 

منبع :

https://en.wikipedia.org/wiki/Men_Are_from_Mars,_Women_Are_from_Venus


ذهن زیبا

امروزه صحبت کردن یکی از کلید‌های موفقیت است ولی هستند کسانی که به خاطر ترس از صحبت کردن در جمع از حرف زدن در محافل مختلف اجتناب می‌کنند. هراس از صحبت در جمع حسی کاملا طبیعی است و هر کسی حداقل یک بار آن را تجربه کرده می‌کند. شاید شما هم در هنگام صحبت کردن در جمع ناخودآگاه عصبی می‌شوید و ذهنتان جملات منفی را با خود تکرار می‌کند. به همین دلیل فقط واکنش‌های منفی دیگران را نسبت به خودتان می‌بینید. اضطراب عامل اصلی این مشکل است ولی جای نگرانی نیست چون با به کار بردن روش‌های مناسب می‌توانید این مساله را برطرف کنید. در ادامه ابتدا علل بروز ترس از صحبت در جمع و سپس راه‌های کاهش آن را ذکر خواهیم کرد.

علت ترس از صحبت کردن در جمع چیست؟

ترس از صحبت در جمع تا حدودی طبیعی است، اما زمانی که فرد نتواند آن طور که باید صحبت کند، در دسته اختلالات اضطرابی و یکی از انواع فوبیا قرار می‌گیرد. اصلی‌ترین علت آن هم انتظارات غیر واقعی فرد از خودش است، که عمدتا ریشه در شیوه تربیتی نادرست والدین دارند. بخش دیگری از ترس این افراد نیز به دلیل اضطراب به وجود می‌آید. به طوری که حتی از تصور صحبت در جمع نیز دچار ترس و علائم اضطراب می‌شوند.

هم نین یکی دیگر از دلایل ترس ریشه در تفکر کمال گرایی دارد. زمانی که فرد احساس می‌کند به قدر کافی خوب نیست ترس او را فرا می‌گیرد. این ترس زمانی شروع می‌شود که فرد به قضاوت و داوری خود می‌پردازد و به خود نمره می‌دهد.

 

نقش خود فرد در بروز و ادامه ترس از صحبت کردن در جمع

تعیین علت ترس برای درمان استرس و اضطراب بسیار مهم است. اگر از صحبت در جمع واهمه دارید مسلما برخی رفتارهای خودتان نیز در در ایجاد این ترس نقش دارد. نمونه‌هایی از این رفتارها به شرح زیر می باشد:

1- حضور کمرنگ در اجتماع مقدم بر ترس از صحبت کردن در جمع

بعضی از مردم به ندرت با دیگران وقت می‌گذارند. افرادی که در جمع حاضر نمی‌شود و از آن فرار می‌کنند؛ پس موقعیت‌های کمتری برای مقابله با ترس‌های خود خواهند داشت. در نتیجه حتی در شرایطی که لازم است در جمعی صحبت کنند از آن می‌ترسند و احساس می‌کنند کار بسیار سختی در انتظارشان است.

2- خودگویی منفی 

این مشکل بسیار جدی است و اصلا نباید آن را دست کم بگیرید. بسیاری از افرادی که دچار ترس از صحبت هستند این مشکل را دارند. آن‌ها همیشه بدترین اتفاق ممکن را در حین سخنرانی تجسم می‌کنند و فکر می‌کنند همه چیز خراب می‌شود. در این حالت اصلا مهم نیست آن فکر چیست فقط باید چیزی پیدا شود که فرد مضطرب شود. بنابراین هر فکری که به ذهن می‌رسد باعث عدم موفقیت در نظر گرفته می‌شود. برای از بین بردن افکار منفی کلیک کنید.

3- برنامه ریزی ضعیف

بیشتر افرادی که از صحبت در جمع هراس دارند برای آن به خوبی برنامه ریزی نمی‌کنند. به همین دلیل تمرین کافی ندارند در نتیجه در حین سخنرانی اشتباهات بیشتری می‌کنند.

ترس از مورد تمسخر قرار گرفتن دیگران نیز علت دیگری برای ترس از سخنرانی است پس بهتر است پیش از سخنرانی فقط کمی تمرین کنید. افرادی که خجالتی و کم رو هستند نیز از صحبت در جمع فراری هستند و معمولا هم اقدامی برای بهبود روابط اجتماعی خودشان انجام نمی‌دهند.

 

برای غلبه بر ترس از صحبت کردن در جمع چه کنیم؟

برای غلبه بر ترس از صحبت در جمع نیازی به عجله نیست. ابتدا ترس خود را بپذیرید و برای مقابله با آن در جلسات مشاوره کنترل استرس شرکت کنید. روانشناسان با به کارگیری روش‌های درمان فوبیا به طور تخصصی به درمان می‌پردازند. شما می‌توانید با گام زیر نیز شروع به از بین بردن این ترس خود نیز بکنید:

1- از صحبت در جمع‌های کوچک شروع کنید

بهبود مهارت کلامی کاری قدم به قدم است. پس بهتر است در ابتدا از جمع‌های کوچک و خودمانی شروع کنید و کم کم با تعداد نفرات بیشتری رو به رو شوید تا صحبت در جمع برایتان عادی شود.

2- در کلاس‌ها و کارگاه‌های آموزش سخنرانی شرکت کنید

این کارگاه‌ها فنون بی نظیری برای مقابله با استرس و موضوعاتی مثل خشکی دهان و کنترل لرزش بدن در اختیار شما قرار می‌دهند. برای مثال به شما یاد می‌دهند که با مکث کردن هم به خودتان و هم به حضار فرصت فکر کردن بدهید.

3- شروع مقتدرانه

سخنرانی خود را با اقتدار و محکم شروع کنید. اگر ابتدای صحبت خود را با کم رویی و صدای آهسته شروع کنید دیگر به سختی می‌توانید کنترل اوضاع را در دست بگیرید.

4- ورزش و رژیم منظم

برای یک سخنرانی خوب باید هم بدن و هم ذهن آماده ای داشته باشید. ورزش منظم، خواب کافی و تغذیه مناسب داشته باشید. تمرینات ورزشی علاوه بر اینکه ذهن شما را آماده می‌کنند به افزایش اعتماد به نفس نیز کمک می‌کنند.

5- بی خیال نشوید

اگر سخنرانی خوبی را پشت سر گذاشتید فکر نکنید که دیگر همه چیز حل شده و شما استاد سخنرانی شده اید! ترس از سخنرانی کاملا برگشت پذیر است و اگر تمرینات خود را ادامه ندهید دوباره دچار ترس از می‌شوید.

در نهایت اینکه فقط به فکر حل مشکل ترس از صحبت در اجتماع نباشید بلکه تلاش کنید اضطراب خود را به صورت ریشه ای از بین ببرید. افراد زیادی این مشکل را داشته‌اند و با تمرین و مقابله با آن خود را حل کرده‌اند و اکنون به راحتی در جمع صحبت می‌کنند.

منبع https://honarehzendegi.com/fa/ترس-از-صحبت-کردن-در-جمع


ذهن زیبا

شعار سال 2017 روزجهانی پیشگیری از خودکشی (10 سپتامبر) عبارت بود از: یک دقیقه وقت بگذارید، یک زندگی را تغییر دهید. به این بهانه تصمیم گرفتیم در مورد روش های ساده پیشگیری از خودکشی بگوییم.

لازم است با موسسهQRP بیشتر آشنا شویم:

QRP  مخفف سه سروواژه بپرس (Question )، ترغیب کن ( Persuade) و ارجاع بده (Reffer ) است. موسسه پیشگیری از خودکشی معتقد است سه کار کلیدی ساده هست که هر فردی می تواند برای کمک به زندگی یک نفر یاد بگیرد. لازم است یاد بگیریم علایم هشدار دهنده خودکشی چه هستند، چطور امید را به فرد تزریق کنیم و چطور کمک بگیریم. 

در طی سه ماه گذشته متاسفانه شاهد خبر خودکشی هایی در اصفهان و در جریان زله غرب کشور نیز بوده ایم . نتایج تحقیقات نشان داده اند که گزارش خودکشی در صدا و سیما میزان خودکشی را تا 10 روز پس از گزارش افزایش میدهد.

بر این اساس بهتر است زمان  گفتگو در مورد خودکشی این نکات را رعایت کرد:

1.         آمار مربوط به خودکشی باید با دقت و صحیح مورد بحث قرار گیرد.

2.         اطلاعات واقعی و معتبر مورد استفاده قرار گیرد.

3.         اظهار نظرهای خلق الساعه خیلی به دقت صورت گیرد.

4.         از بزرگنمایی اطلاعات مربوط به خودکشی بر اساس داده های محدود و اندک و نیز استفاده از اصطلاحاتی مانند "اپیدمی خودکشی" و نیز "مکانهایی با میزان خودکشی بالا" اجتناب شود.

5.         از بیان خودکشی به عنوان یک رفتار قابل درک در برابر تغییرات اجتماعی و ی به جد اجتناب گردد.

6.          در گفتگو در مورد خودکشی از علایم هشدار دهنده برای اقدام به خودکشی، آمارهای معتبر موجود رد مورد چنین رفتارهایی، درمان های در دسترس و امکان پذیر برای پیشگیری از خودکشی و نیز روشهای پیشگیری از خودکشی صحبت شود و مطالبی را برای افزایش خوانندگان و شنوندگان برنامه آورده شود

 

چگونه خبر مربوط به خودکشی گزارش شود:

1.         از پوشش احساساتی خبر مربوط به خودکشی باید به طور جد اجتناب گردد.

2.         گزارش خبر تا حد امکان مختصر باشد.

3.         وجود هر گونه مشکل یا بیماری روانپزشکی در فرد خودکش میبایست گزارش گردد.

4.         از چاپ عکس فرد خودکش، روش بکار گرفته شده و توصیف مکان ارتکاب میبایست امتناع شود.

5.         از درج خبر مربوط به خودکشی در صفحه اول اجتناب گردد.

6.          از بیان و توصیف جزئیات روش خودکشی اجتناب شود. معمولا خبر مربوط به خودکشی بیشتر در روش خودکشی اثر میگذارد تا دفعات اقدام به خودکشی.

7.         اخبار مربوط به مکان خودکشی مانند پل، مکان های بلند، صخره؛ ریل آهن منجر به افزایش خودکشی با استفاده از مناطق فوق میگردد.

8.         خودکشی نباید به عنوان رفتار توصیف ناکردنی و یا ساده تعبیر نمود؛ بلکه از آن به عنوان رفتاری پیچیده که از عوامل بسیاری مانند بیماری پایدار روانی، جسمانی، سوء مصرف مواد مخدر، مشکلات خانوادگی و روانشناختی متاثر میباشد یاد نمود.

9.         نباید از خودکشی به عنوان روشی برای سازگاری با مشکلات فردی مانند ورشکستگی، شکست عشقی، شکست تحصیلی نام برد.

10.     در گزارش مربوط به خودکشی باید به اثرات سوء آن در اقوام فرد خودکش از نظر "لکه ننگ" و "رنج روانشناختی" نام برد.

11.     "قهرمان" خطاب کردن افراد خودکش این را به افراد مستعد القاء میکند که افراد خودکش مورد عزت و احترام جامعه خود هستند.

12.     بیان عواقب جسمانی موارد اقدام به خودکشی مانند ضایعات مغزی، فلج و غیره اثر محافظت کننده دارد.

 

در برخورد با کسانی که در معرض اقدام به خودکشی قرار دارند، چه اقدامی میشود انجام داد:

1.         از او بپرسید: چه چیزی وی را اینقدر آشفته کرده است؟

2.         در صورت وجود تردید برای صحبت کردن در مورد مشکلات، اصرار کنید که بر این تردید غلبه کرده و راجع به مشکلاتش گفتگو کند.

3.         اگر احساس میکنید که وی افسرده است، در مورد وجود فکر خودکشی از او سوال کنید. چنین سوالی او را به خودکشی ترغیب نخواهد کرد.

4.         با اصرار سعی نکنید که او را از اقدام به خودکشی منصرف سازید، در مقابل به او نشان دهید که وی را درک میکنید و شما برای وی اهمیت قائل میشوید. به کمک کنید که احساس کند در این شرایط بحرانی وی تنها نیست.

کمک کنید که بداند تمایل به خودکشی موقتی است، بیماری افسردگی قابل درمان است.

 منابع :

 www.qprinstitue.com


ذهن زیبا

چرا شرایط به گونه ای شده که به فردی عصبانی و خشمناک تغییر کرده کرده ایم ؟ شاید شما هم فکر میکنید با کمترین تحریک از سمت اطرافیانتان خیلی زود کنترل اعصاب خود را از دست میدهد، اما این ویژگی فقط در شما نبوده و متاسفانه دوره زمانه ای که ما در آن قرار داریم همگی از این خصوصیت  برخورداریم، که این اصلا نشانه خوبی برای انسان ها و نسل های بعد از ما نیست.

آشنایی با دلایل عصبانیت زود هنگام افراد

خب دلایل عصبانیت زود هنگام افراد چیست؟

انسان هایی هستند که جیغ و داد کرده و لگد پراکنی می کنند. فقط برای آن که به چیزی که می خواهند دست پیدا کنند. هیچ ادب و نزاکتی نمی شناسند. به دارایی های دیگران صدمه می زنند و به هیچ کس جز خودشان فکر نمی کنند. همه ما هم ملاقات شان کرده ایم: کودکان دوساله

 بیشتر روانشناس های کودک عقیده دارند که انسان ها در این سن، پرخاشگرتر از هر سن دیگری هستند. بنابراین به درستی، اصطلاح  دیو وحشتناک را اختراع کرده اند

در بررسی دلایل عصبانیت زود هنگام افراد از نظر روانشناسی کافی است بچه به تولد سه سالگی اش برسد تا همه چیز بهتر شود، مغز بیشتر رشد کرده و بچه دستورالعمل ها را بهتر درک می کند. ما هیچ وقت به بی قید و بندی و پرخاشگری سال های اول زندگی مان نمی شویم. ولی بعضی آدم ها تمام سعی شان را برای این کار می کنند و به نظر می رسد که تعداد این افراد رو به افزایش است. پرخاشگری دارد به سرعت از استثنا تبدیل به هنجار می شود. چرا؟

گلایه از وحشی گری

در نهایت تعجب می بینم که خشونت روز به روز بدتر می شود. سوالی که مطرح است اینکه چگونه اعصابم رو کنترل کنم ؟ خیلی وحشتناک تر از قبل است. آدم ها بدون هیچ دلیل خاصی، یک رهگذر را کتک می زنند. حتی وقتی درگیری به کشتن یا نقص عضو می رسد، باز هم هیچ حسی ندارند.

این شبیه نقل قولی است که می تواند هفته پیش پیش گفته شده باشد، نه؟ اما درواقع این نقل قول، ۴۵ ساله است.

این جمله ها را روان شناس جنایی هلند، اف. ام. هاورمان ، در مصاحبه ای که در سال ۱۹۷۰ (۱۳۴۹) درباره پرخاشگری در جامعه انجام داده ،گفته است. به نظر او وضع از کنترل خارج شده بود.

قطعا او تنها کسی نبود که در این باره شکایت می کرد. همان سال نویسنده ای که در رومه سوماترا پست اندونزی می نوشت، نتیجه گرفته بود که عده ای از دانش آموزان که معلم شان را خطاب کرده بودند، کاملا از کنترل خارج شده اند.

در طول آن سال ها، مثال های فراوان دیگری از شکایت درباره وحشی گری و عصبانیت پیدا می شود. به نظر می رسد که مردم همیشه در حال شکایت از رفتار دیگران بوده اند و همیشه می گفته اند: دیگر بس است.

حساس تر و نازک نارنجی تر

با همه اینها که درباره دلایل عصبانیت زود هنگام افراد گفتیم، آیا ما از قبل پرخاشگرتر شده ایم؟ هیچ کس نمی داند قبلا چقدر جوش می آوردیم و همین ناآگاهی، مقایسه تاریخی را دشوار می سازد. با این حال، دانشمندانی هستند که اعتقاد دارند این روزها وضع بدتر شده. بس فن ستو کم

 (Bas van Stokkom) جامعه شناس هلندی که در سال ۲۰۱۰ (۱۳۸۹) کتاب عجب احمقی را نوشته، می گوید: پژوهشگران زیادی فکر می کنند ما حساس تر و نازک نارنجی تر شده ایم.

با این حال، فن ستوکم فکر می کند در غیاب آمار، می توانیم افزایش زودرنجی مان را به بالا رفتن تعداد جرائم خشن نسبت دهیم، چون خشونت افراطی ترین شکل ابراز عصبانیت است مخصوصا در جوانان و نوجوانان. وقتی خشونت بیشتری وجود دارد، می تواند نشانه این باشد که پای تنش پنهان شدیدتری هم در بین است.

اما تفسیر آمارهای جرم و جنایت، معمولا سخت است؛ وقتی پلیس نیروهای بیشتری برای دستگیری ها به کار می گیرد، تعداد دستگیر شده ها هم بیشتر می شود.

با این حال فن ستوکم معتقد است حتی با حذف این نوع تاثیرها، باز هم در جامعه خشن تری نسبت به زمان پدر- مادر و پدربزرگ – مادربزرگ هایمان زندگی می کنیم. اما چرا ما ناگهان جوشی تر شده ایم؟

به نظر می رسد نقطه شروعی وجود دارد که از نظر فن ستوکم، به آزادی بیان مربوط می شود. امروز آدم هایی را داریم که در برابر قوانین مختلف شورش می کنند و سعی دارند آزادی بیشتری را برای جنبش شان به دست بیاورند. به گفته فن ستوکم (و خیلی از جامعه شناس های دیگر) ما پرقدرت تر شده ایم. اگر فکر کنیم منافع مان در خطر است، سریع تر حرف می زنیم و زودتر واکنش نشان می دهد .

خودشیفتگی یکی از دلایل عصبانیت زود هنگام افراد

اما آیا ما فقط در صورتی از کسی بدمان می آید که عقایدش با ما متفاوت باشد؟ نه دقیقا. چیز دیگری که بر این موضوع تاثیر می گذارد، برخاستن من است؛ به عبارت دیگر، افرادی که فکر می کنند مرکز همه چیز هستند و اصطلاحات به آنها خودشیفته می گوییم.

فن ستوکم ادعا می کند که از دهه ۶۰ میلادی به این قبیل افراد، قضای بیشتری داده شده است و آنها هم این فضا را به دست گرفته اند. به نظر می رسد اگر چیزها را با صدای بلند بخواهی، می توانی به آنها برسی. این کار گرچه گاهی باعث تحمیل هزینه هایی به دیگران می شود، اما امروز دیگر خودِ فرد (یعنی همان من) از هر زمان دیگری مهم تر است.

تحقیقی که در سال ۲۰۰۸ (۱۳۸۷) در دانشگاه ایالتی سن دیه گو انجام شد، نشان داد نمره افرادی که در این سال در آزمون خودشیفتگی شرکت کرده اند، ۳۰ درصد بالاتر از افرادی بوده که در اوایل دهه ۸۰ میلادی در همان آزمون شرکت کرده بودند.

پل اِشنابِل جامعه شناس، در سال ۲۰۰۰ (۱۳۷۹) نوشت افرادی که به طور علنی احساسات خودشان را در مرکز قرار می دهند، نوعی حساسیت افزایش یافته در برابر توهین» دارند. همین هم باعث می شود که بخواهند این حساسیت را سریع با رفتارشان بروز دهند» و این، منشا سریع تر جوش آوردن شده است.

لوس شده، بی اعصاب می شود

فن ستوکم درباره دلایل عصبانیت زود هنگام افراد عقیده دارد بچه هایی که در سال های رشد به هر چه خواسته اند، رسیده اند، بعدها در زندگی وقتی دیگران توقعات شان را برآورده نمی کنند.، بیشتر عصبی می شوند.

ویم دویون (Willem dejong) معلم هلندی در کتاب سندرم بچه لوس شده می نویسد منشا رفتارهای ناسازگارانه شخصیت بزرگسال ها را باید رد سال های رشدشان جست: وقتی عادت کرده اید هر چه را می خواهید به دست بیاورید، سخت است با نرسیدن به چیزی که می خواسته اید، کنار بیایید.

براساس تحقیقی که در سال ۲۰۱۳ به سرپرستی پل پیف (Paul Piff) در دانشگاه کالیفرنیا در ایرواین آمریکا انجام شد، خودشیفتگی در طبقات بالا به نسبت بیشتر مشاهده می شود. هرچه طبقه اجتماعی تان بالاتر باشد، بیشتر فکر می کنید آدم مهمی هستید و چیزهای بیشتری برای خودتان می خواهید.

در عین حال، فن ستوکم می گوید افرادی که تحصیلات بالاتری دارند، عصبانیت شان را متفاوت از افرادی که تحصیلات کمتری دارند بروزی می دهند؛ افراد تحصیل کرده اغلب عصبانیت شان را مهار می کنند و مایل نیستند با کسی درباره اش حرف بزنند. منطقی هم هست، چون به دیدگاه ها و عقاید دیگران احترام می گذارند. اما اگرحس کنند منّ شان تهدید شده، آن وقت ممکن است بترکند؛ در این حالت دیگر نمی توان متوقف شان کرد.»

شاکی بازی در شبکه های اجتماعی

در روزگار خوش گذشته (بخوانید پیش از قرن اخیر)، وقتی می خواستید به چیزی در رسانه ها واکنش نشان دهید، نامه ای به رومه یا مجله ای می نوشتید، احتمالا یک روز یا یک هفته بعد، این نامه چاپ می شود و اگر سردبیر از لحن و ادبیات نوشتاری شما خوشش نمی آمد، شاید شکل و شمایلش کمی تغییر می کرد.

دلایل عصبانیت و از کوره در رفتن زود هنگام افراد

حالا همه چیز خیلی فرق کرده؛ ظرف یک ثانیه، نظر شما در اینترنت است. البته اینترنت دلیل سریع جوش آوردن ما نیست، اما باعث شده آدم های جوشی، مرئی تر شوند. شاید به همین دلیل، بیشتر می شنویم که همه چیز بدتر از گذشته شده؛ چرا که در دنیای آن لاین، بیشتر به آدم های عصبانی بر می خوریم.

خشونت کم شده

اما واقعا همه چیز بدتر شده؟ گزارشی در سال ۲۰۱۳ (۱۳۹۱) نشان می دهد که طی پنج سال گذشته، پرخاشگری بین نیروی کار کاهش یافته است. اما چه خشونت بیشتر از قبل در حال رخ دادن باشد چه کمتر از آن، اغلب ما این حس را داریم که این روزها، بیشتر ممکن است در معرضش قرار بگیریم.

فن ستوکم گرچه می گوید در محیط اطرافش به طور مستقیم فقط با آدم های خوب مواجه شده، اما روی این موضوع تاکید دارد که تغییراتی که در جامعه می بیند، نگرانش می کند: امروزه همه چیز درباره فریان، دیده شدن و انتقاد از عقاید دیگران است. اگر این وضع ادامه یابد، حالا حالاها درگیر این نوع رفتار هستیم.

منبع


ذهن زیبا

اگر سوال مدیریت زمان چیست ذهنتان را مشغول کرده است باید بگوییم مدیریت زمان، فرآیندی سازماندهی شده است که هدف آن برنامه ریزی و تقسیم دقیق زمان برای فعالیت ها است. مدیریت زمان باعث می شود تا دقت انجام کار ها افزایش یابد.

به طوری که با زمان کمتر، کارهای بیشتری می توان انجام داد.

عدم کسب موفقیت در مدیریت زمان آسیب های ذهنی را افزایش داده و موجب بروز استرس می شود.

مدیریت زمان چیست ؟

با اینکه ممکن است ۲۴ ساعت در شبانه روز، فرصت زیادی نباشد اما خوب است بدانید که بعضی افراد دید متفاوتی نسبت به این ۲۴ ساعت دارند و استفاده بیشتری از آن می کنند.

افرادی که دید بهتری نسبت به شبانه روز خود دارند، زمان خود را به خوبی مدیریت می کنند

با استفاده از تکنیک های مدیریت زمان در این مقاله و اینکه واقعا مدیریت زمان چیست ، می توانید کارکرد خود را موثر تر کرده و زمان کمی از دست دهید.

مدیریت زمان نیازمند تغییرات مهمی در فعالیت می باشد: مشغول بودن به معنای استفاده کامل از زمان نیست

کار شدید باعث هدر رفتن زمان می شود. زیرا توجه شما بیشتر به وظایف مختلف جلب می شود.

مدیریت زمان دقیق به شما کمک می کند تا هوشمندانه تر عمل کنید و زمان کمتری را برای انجام کارهایتان صرف کنید.

معنای مدیریت زمان چیست ؟

این آموزش ها در مورد تعریف و استفاده دقیق مدیریت زمان فواید و مزایای فراوانی دارند:

آشنایی با مدیریت زمان

  • بهره وری و استفاده بیشتر از زمان
  • شهرت بیشتر به عنوان فردی منظم و دقیق
  • استرس کمتر
  • فرصت های بیشتر برای پیشرفت
  • فرصت های بزرگ برای رسیدن به اهداف مهم زندگی

عدم موفقیت در مدیریت زمان، آسیب ها و عواقب نامطلوبی را به دنبال خواهد داشت:

  • از دست دادن فرصت ها
  • روند کاری بی اهمیت
  • روند کاری بی کیفیت
  • متوقف شدن پیشرفت های افراد مشهور
  • استرس بالاتر

صرف وقت کمی برای یادگیری تکنیک های اینکه مدیریت زمان چیست بسیار مفید خواهد بود.

نکته کلیدی

سعی کنید زمان خود را به میزان کار های روزمره خود تقسیم کنید.

برنامه ریزی هدفمند برای دستیابی به مدیریت زمانی دقیق، بسیار اهمیت دارد.


منبع


ذهن زیبا

طرحواره درمانی چیست؟ طرحواره درمانگر چه می کند؟

طرحواره درمانی (Schema Therapy) یکی از شیوه‌های روان‌درمانی تلفیقی است که جفری یانگ روان‌شناس آمریکایی آن را پایه‌گذاری کرده است.

منظور از طرحواره (Schema) مجموعه‌ای از باورهای بنیادین و الگوهای فکری است که حول یک موضوع در ذهن فرد شکل گرفته‌اند و منجر به بروز رفتارهای خاصی می‌شوند.

در طرحواره درمانی، طرحواره‌های ناسازگار اولیه که در زبان عامیانه به آنها تله‌های زندگی (Life Traps) نیز گفته می‌شود، مورد توجه قرار می‌گیرند.

انگ که خودش از دانش‌آموختگان مکتب روان‌درمانی شناختی رفتاری (CBT) بود متوجه شد این درمان در مورد بخشی از مراجعانش کارآمد نیست و منجر به تغییر الگوهای شناختی و هیجانی ناکارآمد و ایجاد رفتارهای کارآمد در آنها نمی‌شود.

او با بهره گرفتن از تکنیک‌ها و مفاهیم سایر مکاتب روان‌درمانی مانند روانکاوی، نظریه روابط موضوعی (ابژه)، نظریه دلبستگی بالبی، نظریه تحلیل رفتار متقابل و گشتالت درمانی، شیوهٔ جدیدی از روان‌درمانی شناختی‌-رفتاری را پایه‌گذاری کرد که طرحواره‌ درمانی نامگذاری شد.

بر اساس نظریه طرحواره درمانی، در صورتی که یک یا چند تا از پنج نیاز هیجانی اصلی فرد در دوران کودکی به درستی تأمین نشود، طرحواره‌های ناسازگار اولیه در او شکل می‌گیرند. این نیازها عبارتند از:

  1. دلبستگی ایمن به دیگران (شامل نیاز به امنیت، ثبات، محبت و پذیرش)
  2. خودگردانی، کفایت و هویت
  3. آزادی در بیان نیازها و هیجان‌های سالم
  4. خود انگیختگی و تفریح
  5. محدودیتهای واقع‌بینانه و خویشتن‌داری

تاکنون ۱۸ طرحواره ناسازگار اولیه شناخته شده است که شرح آنها را می‌توانید در سایتها و کتب مرجع بیابید. این طرحواره‌ها منجر به شکل‌گیری افکار ناکارآمد، تجربه مداوم هیجانات منفی و بروز رفتارهای خودتخریبی در دوران بزرگسالی می‌شوند. مثلاً فردی که دائماً دیگران را تحقیر می‌کند و قصد استثمار آنها را دارد، احتمالاً دارای طرحوارهٔ استحقاق است یا فردی که در روابطش انتظار خیانت طرف مقابل را دارد، احتمالاً دارای طرحواره‌ٔ بی‌اعتمادی است.

هر فرد در مواجهه با هر طرحواره‌ یک یا چند تا از سه سبک مقابله‌ای (Coping styles) شامل تسلیم، اجتناب و جبران افراطی را انتخاب می‌کند. تسلیم یعنی پذیرش محض و بدون چون و چرا، اجتناب یعنی دوری‌گزینی کامل و جبران افراطی یعنی مخالفت و جنگیدن.

از ترکیب ۱۸ طرحواره و ۳ سبک تقابلی، ۵۴ وضعیت (Mode) مختلف ممکن است در زندگی فرد ایجاد شود. یعنی هر فرد که دارای طرحواره‌های ناسازگار اولیه است، احتمالاً یک یا چند تا از این وضعیت‌ها را در زندگی تجربه می‌کند.

مثلاً فردی که دارای طرحوارهٔ شکست است و سبک مقابله‌ای تسلیم را انتخاب کرده، با دست خود شکستش را در تحصیل، شغل و ازدواج رقم می‌زند و ممکن است این موضوع را به خانواده، جامعه و اطرافیان فرافکنی کند.

در طرحواره درمانی، روان‌درمانگر ابتدا از طریق آزمون استاندارد به مراجع کمک می‌کند نسبت به طرحواره‌های ناسازگار اولیهٔ خود آگاه شود. سپس با تلفیقی از تکنیک‌های شناختی، هیجانی و رفتاری به او کمک می‌کند به تدریج الگوهای ناکارآمد گذشته را رها کند، افکار و رفتارهای کارآمدتری را در پیش بگیرد و احساسات منفی‌اش را بهتر مدیریت کند.

طرحواره درمانی از آن جهت که در مقایسه با روانکاوی کلاسیک نسبتاً کوتاهتر و ارزانتر است و از طریق کتاب‌های آموزشی و دوره‌های آزاد کوتاه‌مدت می‌توان مفاهیم آن را فرا گرفت، هم نزد درمانگران و هم نزد مراجعان محبوبیت یافته و در سال‌های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است.

در صورتی که تمایل دارید در مورد طرحواره درمانی اطلاعات بیشتری کسب کنید می‌توانید کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» اثر جفری یانگ و ژانت کلاسکو ترجمه حمیدپور و همکاران از انتشارات ارجمند را تهیه کنید که در آن مفاهیم پایه طرحواره درمانی برای افراد عادی به زبان ساده توضیح داده شده و تمرینهایی نیز در آن آمده است که می‌توان از آن به عنوان مکمل (و نه جایگزین)‌ طرحواره درمانی استفاده کرد.

منبع


ذهن زیبا

روانشناسی مثبت گرا (Positive Psychology) معمولاً به سادگی با مثبت اندیشی (Positive Thinking) اشتباه گرفته می‌شود.

به همین علت، همواره معرفی روانشناسی مثبت گرا با این بحث آغاز می‌شود که مثبت نگری و مثبت اندیشی بحث‌های دیگری هستند و نباید آن‌ها را با روانشناسی مثبت گرا اشتباه بگیریم (به همین علت ما هم در متمم، از اصطلاح روانشناسی مثبت نگر استفاده نمی‌کنیم و همواره از صفت مثبت گرا یا اصطلاح روانشناسی مثبت استفاده خواهیم کرد).

تفاوت مثبت اندیشی و روانشناسی مثبت گرا

مثبت اندیشی، ایده و روشی است که نزدیک به یک قرن قدمت دارد.

یکی از کتابهای قدیمی این حوزه، کتاب معروف ناپلئون هیل با نام بیندیشید و ثروتمند شوید است و از آخرین کتابهای موفق و مطرح هم، می‌توان به کتاب راز (و مشتقات آن) اشاره کرد.

این در حالی است که بحث روانشناسی مثبت گرا به صورت جدی از اواسط دهه‌ی نود میلادی آغاز شده و کلاسیک‌ترین مقاله‌ی آن که تقریباً همیشه و همه جا به آن ارجاع داده می‌شود، سرمقاله‌ی یک ژورنال روانشناسی است که توسط سلیگمن و چیک سنت میهایی در سال ۲۰۰۰ نوشته شده است.

بنابراین روانشناسی مثبت گرا (حداقل در شکل ساختاریافته‌ی آن)، بسیار جوان‌تر از بحث مثبت اندیشی و مثبت نگری است.

اما تنها تفاوت این دو حوزه، در عمر و قدمت آن‌ها نیست.

روانشناسی مثبت گرا، بر استفاده از روش علمی تأکید دارد. بنابراین، این شاخه از دانش روانشناسی (مانند هر حوزه‌ی علمی دیگری) نمی‌تواند به داستان، حکایت یا خاطرات تکیه کند.

منبع


ذهن زیبا

آیا مدتی است که احساس تنهایی می کنید؟
می خواهید بدانید که چطور از این حس تنهایی رها شوید؟
حتماً از خود می پرسید: دلیل تنهایی من چیست؟
عوارض تنهایی چیست و چه تأثیری بر سلامت انسان می گذارد؟
برای رهایی از احساس تنهایی، باید ابتدا بدانید به چه علت چنین احساسی دارد؟
سپس می توانید به کمک راهکارهایی که وجود دارند، به درمان تنهایی خود بپردازید.
در این مطلب، ابتدا به بررسی مفهوم و نشانه های تنهایی می پردازیم.
سپس خواهیم گفت حس تنهایی به چه دلایلی ممکن است شکل بگیرد؟
و چگونه می توان از احساس تنهایی رهایی یافت؟

- مفهوم حس تنهایی

یکی از نیازهای اصلی هر انسانی نیاز به ارتباطات است. منظور از ارتباطات صرفاً حضور بین گروهی از انسان ها نیست. بلکه ما نیاز داریم که کسی باشد که بتوانیم با او صحبت کنیم. کسی که نه تنها حرف های ما را بشنود، بلکه ما را درک کند.

حس تنهایی زمانی به سراغ ما می آید که نیاز ما به ارتباطات برطرف نشده باشد. در واقع مفهوم احساس تنهایی ، احساس درک نشدن از سوی دیگران است.
بنابراین مفهوم تنهایی با خلوتی که خود ما گاهی برای خودمان می سازیم، کاملاً متفاوت است.
خلوت و تنهایی خودساخته ما می تواند خیلی هم مفید باشد. ولی بدون شک عوارض منفی حس تنهایی غیر قابل چشم پوشی است!

مفهوم تنهایی چیست؟

در نتیجه ممکن است که شما در بین گروهی از دوستان، همکاران، خانواده و … باشید، ولی احساس تنهایی کنید.
از طرفی هم ممکن است دوستان زیادی در اطراف خود نداشته باشید و اصلاً احساس تنهایی نکنید!
و حتی جالب است بدانید که تحقیقات نشان داده که تنهایی در بین افرادی که ازدواج کرده اند، اطرافشان مملو از آدم هاست و دوستان زیادی دارند، شایع تر هم هست!

2- نشانه های تنهایی

حالا که با مفهوم تنهایی آشنا شدیم، لازم است نشانه های آن را هم بشناسیم. موارد زیر نشانه های جالب احساس تنهایی است:

۱- تنهایی می تواند خواب آرام شما را از بین ببرد!

طبق یک سری تحقیقاتی که انجام شده است، حس تنهایی ارتباط مستقیمی با خواب ناآرام ما دارد.
یک آزمایش روی ۹۵ نفر انجام شده است. در این آزمایش چرخه خواب همه این افراد را اندازه گیری کردند.
همچنین از هر یک از آنها خواستند که به حس تنهایی خود نمره بدهند.
سپس نمرات تنهایی آنها را با چرخه خواب اندازه گیری شده، مقایسه کردند.

هیچ یک از آن ها تنها زندگی نمی کردند، ولی افرادی بودند که خیلی احساس تنهایی می کردند.

نتیجه آزمایش

نتیجه آزمایش به این صورت بود:
هرچه قدر تنهایی یک نفر بیشتر بود، خواب ناآرام تری را تجربه می کرد.
خواب ناآرام به معنای کوتاه شدن زمان خواب شخص نیست. بلکه یعنی تعداد دفعات بیشتری از خواب می پرد.

۲- عشق و وابستگی به اشیاء و نه انسان ها

زمانی که فرد دچار احساس تنهایی می شود، به جای دل بستن به آدم ها، به اشیای بی جان دلبستگی می یابد.
اگر می بینید اخیراً به لپتاپ و گوشی، لباس ها و وسایل دیگر خود، بیش از پیش وابسته شده اید،
و هم چنین ارتباط شما با دیگران کمتر شده و حتی هیچ ارتباطی با آدم های دیگر ندارید،
مراقب باشید! شاید شما هم به زودی تنهایی را حس کنید.

۳- تعداد دوستان مجازی شما بیشتر از دوستان واقعی تان است!

گفتیم که وقتی حس تنهایی سراغ فرد می آید، فکر می کند دیگر کسی در دنیای بیرون او را درک نمی کند. بنابراین با توجه به پیشرفت تکنولوژی و گسترش شبکه های مجازی، فرد به دنیای مجازی کشش می یابد. در نتیجه به تدریج تعداد دوستان مجازی او از دوستان دنیای واقعی اش بیشتر می شود. دوستانی که نه تنها حس تنهایی او را کم نمی کنند، بلکه به او احساس کاذب عدم تنهایی می دهند.

۴- سطح استرس شما بالا می رود!

همان طور که گفتیم تنهایی در اثر درک نشدن و نداشتن ارتباط اجتماعی کافی است. بنابراین فرد همواره حس می کند که اگر دچار مشکلی شود، مجبور است به تنهایی آن را حل کند. در نتیجه دچار استرس می شود. هم چنین در اثر احساس تنهایی، به طور طبیعی سطح ترشح هورمون استرس نیز افزایش می یابد.


3- عوارض تنهایی چیست؟

  • اختلال در عملکرد مغز
  • احساس خستگی
  • بیماری های قلبی
  • سکته های مغزی
  • فشار خون بالا
  • اضافه وزن و یا کاهش بیش از حد وزن و سوء تغذیه
  • ضعیف شدن سیستم ایمنی بدن
  • کاهش طول عمر و مرگ زوددرس
  •  آایمر
  • افسردگی
  • اضطراب و استرس

4- دلایل تنهایی من چیست؟

موارد زیر می توانند از دلایل ابتلا به حس تنهایی باشند:

۱- شخصیت

برخی از انواع شخصیت هستند که بیشتر دچار تنهایی می شوند. مثلاً افرادی که کمرو و خجالتی و یا به عبارتی درونگرا هستند، بیششتر احتمال دارد که احساس تنهایی کنند.

۲- متفاوت، خاص و متمایز بودن 

بعضی افراد به علت اینکه طرز فکر خاصی دارند، یا موقعیت شغلی، اجتماعی و متمایز از اطرافیان خود دارند، دچار حس تنهایی می شوند.

۳- افسردگی

با اینکه افسردگی می تواند در اثر حس تنهایی ایجاد شوند، خود می تواند از عوامل ایجاد احساس تنهایی باشد.

۴- کودکی

گاهی در دوران کودکی افراد اتفاقاتی افتاده که دچار ترس از تنهایی می شوند. به مرور زمان، این تله به حس تنهایی واقعی می انجامد.

- راهکارهای رهایی از حس تنهایی

۱٫ پذیرش اولین مرحله است

همه ما باید بدانیم و آگاه باشیم که تنها به دنیا می‌آییم و تنها هم به دیدار دوست حقیقی‌مان خواهیم رفت. در کل جهان، آدم‌های خوب، بد، سفید، سیاه و خاکستری بسیارند و خیلی‌ها به ما علاقه دارند و از وجودمان لذت می‌برند، اما در نهایت، موقعی که به اطراف نگاه می‌کنیم، باید بدانیم که تنهاییم و مسئول عملکرد خودمان.

۲٫ انتخاب ماست

اینکه در این لحظه با وجود انسان بودن و اینکه به ذات، موجودی اجتماعی آفریده شده‌اید اما احساس تنهایی می‌کنید، انتخاب شخصی خودتان و شیوه زندگی‌تان است.

کارهای یکنواخت و خسته کننده روزانه، یک‌جا نشینی و دوری از معاشرت با دیگران، مهم‌ترین عوامل تنهایی ما هستند. چرا انسان خسته کننده‌ای هستید؟ سعی کنید جواب این سوال را صادقانه بیابید.

۳٫ گذشته را رها کنید

چنگ زدن به گذشته و اشک ریختن برای آنچه از دست رفته و دیگر امیدی به بازگشتش نیست، کار غیر معقولی است. گذشته، تنها در یک صورت به درد شما می‌خور،د برای اینکه از آن درس بگیرید و اشتباهات گذشته را تکرار نکنید.

۴٫ با خودتان مهربان باشید

دست از سخت‌گیری و آزار خودتان بردارید. بعضی از ما آنقدر از خودمان طلبکاریم و به خودمان سخت می‌گیریم که انگار با موجود خبیثی طرف هستیم که جز با درد و عذاب، به راه نمی‌آید! پس، کمی به خودتان راحت بگیرید و دست از آزار خودتان بردارید.

۵٫ درها را بگشایید

درهای دلتان را به روی مردم باز کنید، به روی عابران پیاده، همسایه‌ها، هم محلی‌ها، همکاران و اعضای خانواده‌تان. از معاشرت با دیگران هراس نداشته باشید. سعی کنید در قلبتان برای همه، جایی باز کنید و بدون اینکه احساس ترحم کنید و یا بخواهید جلب توجه کنید، به همه مهربانی کنید. محبت، معجزه‌هایی می‌کند که آثارش غیر قابل انکار است.

۶٫ لیست تهیه کنید

از افرادی که دوست دارید با آن‌ها معاشرت کنید و یا معاشرت داشته باشید، یک لیست تهیه کنید. بعد راه‌های برقراری ارتباط با آن‌ها را بررسی کنید. بهترین راه‌کار، یافتن نقاط مشترک و علایق مشابه‌تان است كه از این طریق می‌توانید یک رابطه را شروع کنید.

۷٫ از دوستان غیر واقعی دوری کنید

بعضی از افراد هستند که به دنبال دوست، همراه و هم‌صحبت نیستند، بلکه بیشتر دنبال کسی هستند که از او سوء استفاده کنند. به اصطلاح خودمان از موقعیت اجتماعی، ثروت و محبوبیت‌ او استفاده کنند. برای پیدا کردن هم‌نشین، به این افراد تکیه نکنید که پشیمان خواهید شد. یک هم نشین و معاشر خوب، شما را به خاطر خوبی‌هایتان می‌خواهد نه موقعیت‌تان.

۹٫ احساسات خود را بازگو کنید

از علایق، سلایق و دوست داشتنی‌هایتان برای دیگران بگویید. بیان و بروز احساسات و خواسته ها، یکی از تبهترین راه ها برای آغاز یک ارتباط خوب و رهایی از تنهایی است.




ذهن زیبا

عاطفه قنبری روان‌پزشک و دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران در گفت‌وگو با خبرنگار سلامت خبرگزاری فارس درباره «ویژگی افراد منفی نگر»، اظهار داشت: موضوعی در درمان‌های شناختی رفتاری با عنوان «فکر اتوماتیک منفی» داریم؛ برای نمونه هنگامی که ما سوار تاکسی می‌شویم و راننده کرایه بیشتری از ما می‌گیرد، وقتی از ماشین پیاده می‌شویم می‌توانیم از این عمل راننده چند تفسیر داشته باشیم.

وی ادامه داد: اول اینکه راننده کرایه مسیر را درست نمی‌دانسته است؛ دوم اینکه از همه افراد کرایه اضافی می‌گرفته و دیگر اینکه بگوییم به دلیل اینکه «من یک فرد بدبختی هستیم، هرکس که به من می‌رسد از من سوءاستفاده می‌کند و این به خاطر بی‌عرضگی و بدبختی من است».

دانشیار دانشگاه علوم پزشکی ایران در توضیح این برداشت‌های متفاوت، بیان داشت: فرد تفسیرهای مختلفی از این موضوع می‌تواند داشته باشد؛ آدم‌هایی که منفی‌نگر هستند فقط تفسیرهای منفی را برداشت می‌کنند؛ هر اتفاقی که می‌افتد، به خودشان نسبت می‌دهند و می‌گویند من فردی بدبخت هستم و این موضوع را به همه شرایط زندگی‌شان از حال تا آینده تعمیم می‌دهند.

قنبری متذکر شد: این افراد تصویری که از خود، محیط اطراف و روابط بین فردی دارند همیشه منفی است و این باعث می‌شود اعتماد به نفسشان کم شده و امیدشان کاهش یابد. این موضوع باعث ایجاد چرخه معیوبی شده و باعث می‌شود پیشرفت‌شان کم شود؛ این عدم پیشرفت خود مثال و مدرکی برای فرد می‌شود که برداشت کند «من یک انسان بدبختی هستم و هیچ موفقیتی نخواهم داشت».

وی با ذکر مصداق دیگری از برداشت‌های منفی توسط افراد، ابراز داشت: فرد دیگری می‌گوید یکی از دوستانم همه را به میهمانی خود دعوت کرده، اما مرا دعوت نکرده است؛ پس این موضوع نشان می‌دهد من یک فرد دوست‌داشتنی نیستم؛ در حالی که دلیل عدم دعوت می‌تواند دلایل زیادی داشته باشد.

این روان‌پزشک متذکر شد: ما در پاسخ به آنها می‌گوییم شما باید هر فکر و احتمالی را که در این خصوص دارید برای خود بنویسید و مدارکی که به نفع یا علیه هر کدام از این افکار وجود دارد را بیان کنید.

قنبری افزود: برای نمونه این فرد بیان می‌‌کند که دوستم مرا دعوت نکرده و دلیل آن به خاطر این است که من انسان دوست‌داشتنی نیستم؛ یعنی آیا هیچ کس تا به حال من را دعوت نکرده و یا خانواده مرا دوست ندارد؛ در نتیجه باید همه این برداشت‌ها و شواهد به نفع این طرز فکر باشد.

وی یادآور شد: از طرفی موضوعی که مطرح است، این است که آیا این میهمانی که دوستم برگزار کرده و مرا دعوت نکرده است مناسب وضعیت من بوده یا اینکه مهمان دیگر با من آشنا بودند؟؛ در نتیجه همه اینها می‌تواند شواهدی علیه یا به نفع این فرد باشد.

این روان‌پزشک تصریح کرد: این فرد باید با خود فکر کند که کدامیک از این شواهد در ترازوی محاسبه، بیشتر سنگینی می‌کند و بداند این واقع‌گرایی می‌شود، نه گول زدن خود.

خبرگزاری فارس


ذهن زیبا
اشخاصی که "اعتماد به نفس" بالایی دارند، ارزش خویش را براي دوست داشتن سایرین و مورد علاقه واقع شدن از طرف آنان حفظ ميکنند . خویش را لایق توجه دانسته و سایرین را هم مورد توجه قرار می‌دهند . صحبت های سایرین را می شنوند. ارزش خویش را براي شناخت خویش و اطرافیان حفظ ميکنند .

این جمله را بخاطر بسپارید و با كوچكترین ناملایمات از تلاش خویش دست بر ندارید و به سادگی خویش را بازنده تلقی نكنید.

 

1- نخستین گام در موفقیت« خودشناسی» است.

اول تلاش كنید شناخت درستی از خویش و خصوصیت های اخلاقی و شخصیتی خویش كسب كنید و باتوجه به این كه هیچ كس كامل نیست، درصورتی که ايرادي یا مشكلی دارید كه خویش به تنهایی قادر به پیدا کردن راهکار مناسبی براي مقابله با آن نیستید و فرد قابل صلاحیتی براي م ندارید، از مشاوران و متخصصین كمك بخواهید.


۲-  برای این که از خودتان بیرون بیایید، از همسر یا دوستی صمیمي سوال کنید امروز چه کاری میتوانید برایش انجام دهید.

 

۳- بدون توجه به نتيجه كار، تمامی نیروی خویش را به كار گیرید تا مسئولیتی كه به عهده شماست، به برترین نحو انجام پذیرد.

در واقع اولین هدف در انجام وظایفتان باید، داشتن وجدان كاری، دقت و کوشش باشد. با انتخاب این الگو، حتی درصورتی که به موفقیت هم نائل نشوید، وجدانی اسوده خواهید داشت و لطمه ای به اعتماد به نفس شما وارد نخواهد گردید.

 

۴- به باشگاه بروید. اثرات روانی ورزش سبب ایجاد احساس خوبی در شما ميشود .

 

۵- در حال زندگی کنید.

درصورتی که در حال زندگی کنید و تمام انرژی خویش را متوجه زندگی در لحظه نمایید، فردای شما هم تضمین خواهد گردید. به دلیل آن که فردای شما محصول عملکرد درست امروز شما است. درصورتی که عمر خویش را در حسرت روز قبل با نگرانی فردا سپری کنید، لحظه ها را از دست خواهید داد و این به معنی از دست دادن فردا هم میباشد .

 

۶- هیچگاه اجازه ندهید اشخاص منفی باف با عقیده های ناسالم خویش، ذهن شما را مسموم كنند.

چنانچه از درستی كاری كه قصد انجام آنرا دارید، اطمینان حاصل کرده اید ، بدون فوت وقت آنرا به انجام برسانید و نگذارید كسی به اراده شما خللی وارد كند.

 

۷- دست دادن خودرا محکمتر کنید.

به اصطلاح شل و وارفته دست ندهید، به خصوص اگر نظامي هستید، محکم و قوی دست بدهید و همچنين گرم و صمیمانه.

 

۸- قابلیت های خویش را دست كم نگیرید.

استعدادهای خویش را باور داشته باشید و خاطرجمع باشید انسان در فرهنگ مذهبی ما بی جهت « اشرف مخلوقات» نامیده نشده و میتواند با اراده و پشتكار، به موفقیت های نامحدودی دست یابد.

 

۹- فهرستی از چیزهایی که در زندگی تان با آن ها کنار می آیید، تهیه کنید و بنویسید که چه طور میتوانید هر کدام را حذف نموده یا به حداقل برسانید.

 

۱۰- نسبت به كودكان خود بی اندازه سختگیر نباشید و با تندخویی با آنان رفتار نكنید.

تلاش كنید بین خودتان و آنان روابط دوستانه ای برقرار سازید و در صورتی كه خطایی انجام می‌دهند ، با تذكرات به جا و دوستانه آنان را متنبه كنید.

 

۱۱- بر احساس غم غلبه کنید.

چیره شدن بر افکار بد و احساس بدبختی، علاوه بر ساختن اعتماد به نفس به شما کمک می‌کند تا آن را به راحتی تبدیل به حسی قدرتمند کنید. معروف‌ترین قطعات موسیقی، بزرگ‌ترین آثار هنری و شاهکارهای جهان ادبیات به دست کسانی ساخته شده‌اند که عمق ناامیدی، باختن و تهی شدن از همه‌چیز را تجربه کرده و سپس این مفاهیم را شکست داده‌اند.


۱۲- راهی که آغاز کرده‌اید را به پایان برسانید.

برای خودتان هدف مشخص کنید. راهی که بدون داشتن هدف مشخص آغاز شود، به قول قدیمی‌ترها به ترکستان ختم خواهد شد.

 

پس از مشخص شدن هدف، خودتان را مجبور به طی کردن مسیر منتهی به آن کنید. هنگامی که شما هدفی را برای خود تعیین کرده و تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن به کار می‌بندید، به صورتی ناخودآگاه قدم‌های محکمی در راستای ساختن اعتماد به نفس و افزایش اعتماد به نفس برداشته‌اید. این شیوه از شما فردی خستگی ناپذیر، قدرتمند و مسلط بر اوضاع پیرامون خود می‌سازد.


۱۳- سعی نكنید با توسل جستن به كارهای ضد ارزشی و غیرانسانی، موفقیتی كسب كنید.

به خود گوشزد كنید موفقیتی كه در گرو لطمه زدن به سجایای انسانی باشد، فاقد ارزش و ناپایدار است.

۱۴- محیط كاری شما به مثابه یك دهكده كوچك است.

قطعاً هر حرف یا اظهارنظری كه در مورد همكارانتان انجام دهید، دیر یا زود به گوش آنان خواهد رسید. پس مراقب رفتار و سخنان خود باشید. شاید یك حرف نسنجیده و نادرست، رابطه شما را برای همیشه با دوستی خوب و همكاری شایسته و دلسوز قطع نماید و شما هرگز قادر به جبران این خسارات معنوی نباشید.

۱۵-  با ترس‌های خود مقابله کنید.

هیچ چیز مانند تسلیم شدن در برابر ترس‌ها نمی‌تواند اعتماد به نفس شما را نابود کند. همه‌ی ما در زمان‌های گوناگون ترس را احساس کرده‌ایم. ما به عنوان پیشرفته‌ترین مخلوقات جهان هستی می‌توانیم با تقویت نیروی شجاعت در برابر مشکلات بایستیم.

 

استفاده از سلاح شجاعت و روبرو شدن با ترس‌ها یکی از راه‌های اصلی و مهم ساختن اعتماد به نفس و قدرت بخشیدن به آن است. باید خودتان را از زندان تاریک‌ ترس‌ها رها کنید.


۱۶- اگر عادت یا ویژگی در شما وجود دارد كه باعث آزارتان می شود، با برنامه ریزی درست و اصولی آن را از خود دور كنید.

مثلاً اگر اندام ناموزونی دارید، با انجام ورزش و رژیم های درست غذایی اندام خود را متناسب كنید.

۱۷- اگر می خواهید از پیشرفت خود اطلاع حاصل كنید، خود را نسبت به گذشته خودتان مقایسه كنید نه با دیگران.

۱۸- به موفقیت‌های خود نگاهی بیندازید.

از موفقیت‌هایی که تاکنون داشته‌اید، برای خود لیست تهیه کرده و همراه خود داشته باشید و هرگاه احساس عدم اعتماد به نفس کردید، نگاهی به آن بیندازید.


۱۹- همه روزه ما با انبوهی از ایده های مختلف كه متعلق به افراد پیرامون ماست، روبه رو هستیم.

به باورهای خود ایمان داشته باشید و هرگز اجازه ندهید ایده های یأس آور دیگران، شما را از رسیدن به اهدافتان باز دارد و یا ریتم حركت شما را كند كند.

۲۰- بیاموزید که به خودتان انگیزه ببخشید.

همه‌ی ما لحظه‌های بدی را در زندگی‌مان تجربه کرده‌ایم. بارها سر و کله‌ی لحظه‌های پر از تردید، سردرگمی و پریشانی در زندگی تک‌تک ما پیدا شده و ما در زمان‌های این‌چنینی احساس شکست و بدبختی کرده‌ایم. ما باید بیاموزیم که در زمان بروز این احساسات منفی چگونه اعتماد به نفس از دست رفته‌مان را دوباره به دست آورده و از نو بسازیم.


منبع


ذهن زیبا

به گفته روانشناسان، انسان با مغز یک کودک نوپا که در سن ۳ سالگی به کمال می‌رسد عاشق می‌شود. اما عاشق ماندن او به بخش پایدارتری از مغز مربوط است که در سن ۲۸ سالگی به بلوغ خود می‌رسد.

عشق کودکانه با لذت فراوانی در ابتدای آغاز رابطه همراه است. اما به واسطه خودخواهی و عدم توانایی در درک دیدگاه طرف مقابل، به تدریج شادابی خود را از دست می‌دهد و درد و غصه وارد رابطه می‌شود.

در عشق‌های بزرگسالی، حمایت کردن بیشتر از مورد حمایت قرار گرفتن ارزش دارد.

آیا تا به حال از این تعجب کرده‌اید که چرا در محیط کار یا جمع‌های دوستانه می‌توانید بسیار صبور، فرهیخته و پرمایه رفتار کنید اما در محیط خانوادگی حتی ساده‌ترین رفتارهای مبتنی بر بلوغ فکری همچون همکاری یا مذاکره را هم بلد نیستید؟

واقعیت این است که همه انسان‌ها در محیط‌های خانوادگی با مغز کودکانه خود زندگی می‌کنند زیرا عشق باعث می‌شود عمیق‌ترین آسیب‌پذیری‌های ما را تحت تاثیر قرار بگیرند.

هیچ کسی نمی‌تواند به راحتی «دکمه‌های عشق ما را فشار دهد»، به جز کسانی که عاشق آنها هستیم.

با اینکه یک کودک نوپا در مورد وضعیت احساسی خود هیچ اختیاری ندارد اما از وضعیت احساسی دیگران با قدرت زیاد استفاده می‌کند.

بزرگسالانی که همانند یک کودک عشق‌ورزی می‌کنند نیز باعث می‌شوند تا معشوق آنها از داشتن علایق، سلیقه‌ها و آسیب‌پذیری‌های خود که بازتاب دهنده حس لطیف مغز کودک نیستند،  احساس بد داشته باشند. به این مفهوم که هر چیزی که باب میل آنها نباشد یا آنها آن را دوست نداشته باشند می‌تواند به محلی برای دعوا و مشاجره تبدیل شود.

اغلب عاشقانی که با مغز کودک عاشق شده‌اند از این موضوع شکایت دارند که: «تو باید بیشتر شبیه من باشی.» یا «تو باید دقیقا مثل من فکر و رفتار کنی»

کسانی که با مغز کودک عاشق شده‌اند پس از اینکه معشوق آنها همانند یک انسان بالغ و مستقل رفتار می‌کند و عینا کارها و حس‌های آنها را تقلید نمی‌کند، سرخورده و طرد می‌شوند.

مهارتی که برای حفظ یک رابطه عاطفی سالم باید بیاموزید: داشتن دید دوگانه

بهترین و مناسب‌ترین راهکار برای داشتن یک رابطه عاطفی سالم و پایدار این است که بتوانید در کنار دیدگاه‌ها و نظرات خود، به عقاید و باورهای طرف مقابل خود هم احترام بگذارید و آن را درک کنید. یعنی از دید طرف مقابل دنیا را نگاه کنید.

به زبان ساده‌تر، وقتی بتوانید از نگاه عشق خود جهان را ببینید، رابطه عاطفی سالم و سرشار از شادی را تجربه خواهید کرد.

فقط افرادی که توانایی دیدن جهان از نگاه معشوقشان را دارند، همیشه واکنش‌های صحیح و مناسبی در شرایط مختلف از خود نمایش می‌دهند.

با داشتن نگاه دو گانه به مسایل زندگی شما می‌توانید با حفظ دیدگاه خود به درک هر چه بهتر عقاید و نظرات معشوقتان نیز بپردازید و به این ترتیب می‌توانید درک عمیق‌تری از وی داشته باشید.

حدس زدن واکنش‌های شریک عاطفی

بخش کوچکی از غشای فوقانی و جلویی مغز انسان به تحلیل رفتارهای فرد می‌پردازد. این بخش در زمان برانگیختگی‌های احساسی کاملا خاموش و غیرفعال می‌شود.

همچنین باید بدانید که مغز انسان در راستای ردیابی و تحلیل رفتارهای دیگران رشد پیدا می‌کند، نه خود فرد. بعلاوه، احساسات منفی در وجود انسان متفاوت از آن چیزی است که در ظاهر دیده می‌شود.

به طور مثال، هنگامی که رنجیده و ناخشنود هستیم، احساس می‌کنیم که به ما بی‌انصافی شده، از ما سواستفاده شده یا نادیده گرفته شده‌ایم. در حالی که در ظاهر ما خودخواه، طلب‌کار، بی انصاف یا نامهربان به‌نظر می‌رسیم.

اگر شریک عاطفی شما برداشت اشتباهی نسبت به رفتارتان داشت، حتما احساسات درونی خود یعنی احساس گناه، شرمندگی، غم یا ترس را برای او توضیح دهید. بعلاوه، اجازه ندهید رفتارهایی همچون شاکی بودن، خشم، انکار یا عیب‌جویی کردن رابطه‌تان را به خطر بیندازند.

پیوستگی احساسی که رابطه دو نفر را حفظ می‌کند همانند کانالی برای انتقال احساس و رفتار متقابل عمل می‌کند. هنگامی که شریک عاطفی شما چیزی را حس می‌کند، شما نیز به‌صورت خودکار همان احساس را تجربه خواهید کرد. اگر این حس منفی است، ممکن است به مغز کودک خود رجوع کرده و معشوق خود را برای داشتن آن حس مورد سرزنش قرار دهید:

  • من حس ناامیدی دارد، یعنی تو ناامیدکننده‌ای
  • من احساس می‌کنم طرد شده‌ام، یعنی تو خودخواه، سرد یا بی تفاوت هستی
  • من حس می‌کنم تحت کنترل هستم، یعنی تو کنترل‌کننده‌ای

چنین برداشت‌های اشتباهی هر نوع رابطه‌ای را تخریب می‌کنند. در بهترین حالت، این استباط‌های غلط سبب می‌شوند تا شریک عاطفی ما رفتار دفاعی به خود بگیرد. اما بدترین حالت آن این است که همه ارتباط‌ها و پیوستگی‌های احساسی بین دو نفر شکافته شده و از بین می‌روند.

با داشتن نگاه دوگانه (نگاه جهان از چشم طرف مقابل) ما یادمی‌گیریم از گیرنده‌های درونی احساسات برای درک و بینش بیشتر استفاده کنیم:

  • من حس ناامیدی دارد، یعنی تو هم احتمالا همین احساس را داری
  • من احساس می‌کنم طرد شده‌ام، یعنی ممکن است تو هم گیج و سرگشته باشی
  • من حس می‌کنم تحت کنترل هستم، یعنی تو احساس نگرانی یا بی اختیار بودن داری

داشتن چنین احساساتی باعث همدلی بیشتری شده و از بروز هرگونه رفتار تدافعی یا واکنش‌های بد و تلخ پیشگیری می‌کند.

در مغز کودک ما احساسات آسیب‌پذیر یا تقصیرات خود را به شریک عاطفی‌مان نسبت می‌دهیم: «تو باعث شدی من خیلی عصبانی شوم.»

اما در مغز بزرگسال و با داشتن دید دوگانه، تشویش، نگرانی، خشم، شرمندگی و …. خود را به دیگری نسبت نمی‌دهیم و به مرحله‌ای از درک رسیده‌ایم که می‌دانیم این احساسات در ذهن طرف مقابل هم تغییراتی ایجاد می‌کند. مثلا: «من بسیار عصبی هستم و می‌دانم که این شرایط تو را ناراحت می کند. اما مطمئنم که می‌توانیم با کمک هم راهی برای از بین بردن این حس‌های منفی پیدا کنیم.»

وقتی مشکلات خود را درک کنید و دنبال مقصر برای آنها نگردید، همچنین وقتی بفهمید که رفتارهای منفی شما موجب ناراحتی طرف مقابل می‌شود، این شانس را دارید که به جای بحث و مشاجره و دعوا، به حل مشکل پرداخته و با همکاری هم حس‌های منفی را از بین ببرید.

مغز بزرگسال می‌داند که در یک رابطه عاطفی به جای ایجاد مشکل برای همدیگر لازم است به حل آن با همکاری یکدیگر پرداخت.

به جای اینکه تقصیرها را گردن همدیگر بیندازید باید راهی پیدا کنید که احساسات منفی هر دو نفرتان از بین برود.

منبع


ذهن زیبا

 

اعتماد به نفس یکی از شرایط روحی است که شخص در آن بخاطر تجربه‌های قبلی، به توانایی‌ها و استعدادهای خود در موفقیت انجام کارها بطور موفقیت‌آمیز اعتماد و باور دارد. خصوصیت دارا بودن اعتمادِ به خویشتن نقش حیاتی در توسعه و پیشرفت و موفقیت‌های یک فرد ایفا می‌کند. پژوهشگران دریافتند که برخلاف آنچه تصور می‌شود، اعتماد به نفس کودکان تا سن پنج سالگی به طور کامل شکل می‌گیرد. محققان آمریکایی می‌گویند کودکان زمانی که پنج ساله می‌شوند، از احساس اعتماد به نفسی برخوردار هستند که به لحاظ تکامل با بزرگسالان قابل مقایسه است.

 

افرادی که اعتماد به نفس پایین دارند، اغلب نسبت به خودشان سخت گیر هستند. گاهی اوقات آنها حتی نمی توانند تعریف و تمجید دیگران را بپذیرند ؛ چون آنها نسبت به مقصود دیگران ظنین هستند.در واقع آنها نسبت به خود شک دارند و مرتبا فکر می کنند که لایق تعریف های دیگران نیستند و آنها دارند با او تعارف می کنند.

  

علائم اعتماد به نفس پایین که شایع هستند: 

- به نظر و عقیده خود اعتماد ندارند

- همیشه زیاد فکر می کنند

- از چالش و رقابت هراس دارند؛ طوری نگران می شوند که شما قادر به غلبه بر آنها نیستید

- با خودشان سختگیر ولی با دیگران ملایم هستند

- به طور مکرر به اضطراب و آشفتگی احساسی مبتلا می شوند

 

علائم اعتماد به نفس پایین که کمتر شناخته شده هستند: 

 

- معتاد به کار کردن هستند:

در کار، انتظارات قابل تشخیص وجود دارد. این افراد حتی اگر در محل کار با فشار روبرو شوند، در مقایسه با روابط با اجتماع که برایشان بسیار ناشناخته و غیر قابل کنترل است، کار برایشان راه تر و آسان تر است. راه تر برای آنها یعنی انجام کار خوب و برآورده شدن انتظارات. بنابراین برخی از افراد با عزت نفس پایین، تمرکز خود را روی کار انتقال داده و تمام انرژی خود را آنجا صرف می کنند.

 

- بیش از حد دست بالا یا بیش از حد دست پایین گرفتن

بسیاری از ما شنیده ایم که افراد با اعتماد به نفس پایین، موفقیت های کمتری دارند، زیرا آنها بیش از حد از چالش های جدید هراس دارند و به اندازه کافی اعتماد به نفس ندارند تا بتوانند از استعدادهای خود استفاده کنند.آنها در یک مورد دیگر هم افراط می کنند. برخی از آنها به شدت دلواپس شکست و طرد شدن هستند، در نتیجه بهترین تلاش خود را می کنند تا برجسته باشند و ارزش خود را ثابت کنند.

 

دلایل اعتماد به نفس پایین چیست؟ 

بیشتر اوقات، اعتماد به نفس پایین ما ریشه در دوران کودکی ما دارد. تجربیات منفی اولیه که به عزت نفس پایین منتهی می شوند شامل موارد زیر است:

 

- مجازات مکرر

- بی توجهی مکرر

- فحش و پرخاش شدید

- استاندارد های سختگیرانه والدین

- زورگویی/تحریم

- قرار گرفتن در معرض استرس یا ناامیدی شخص دیگر

- عدم تحسین، گرمی و یا محبت

- زندگی در خانواده یا گروهی که اعضای آن نسبت به یکدیگر تبعیض قائل می شوند.

 

دوران کودکی زمانی است که ما "زیربنای احساسی Bottom Line" و "قوانین زندگی Rules for Living" مان را شکل می دهیم که این شکل در آینده بر خط فکری ما تاثیر می گذارد، به همین دلیل تمام تجربیات منفی اولیه دوران کودکی ما می تواند بر روی بزرگسالی ما تأثیر بسیار طولانی داشته باشد.

  

"زیر بنای احساسی Bottom Line" چیست و چگونه اعتماد به نفس شما را تحت تاثیر قرار می دهد؟

زیربنای احساسی، چگونگی احساس معمولی شما درباره چیزی، براساس تجربه اولیه شما است. برای مثال، چگونگی احساس شما، وقتی برای اولین بار خانه را ترک کردید، باعث فعال شدن زیربنای احساسی شما، برای زمانی می شود که چیزهای دیگری را در زندگی ترک کنید.

 

زمانی که درباره اعتماد به نفس پایین صحبت می کنیم، زیربنای احساسی، در چگونگی رفتار اطرافیان شما با شما خواهد بود. همانطور که وقتی رشد می کنیم، صدای افرادی که برای ما مهم هستند، زیربنای احساسی ماست.

 

آیا آنها می گویند شما شایان ستایش هستید، یا شما همیشه به اندازه کافی خوب نیستید؟ آیا آنها از شما غفلت کرده اند که این غفلت به شما احساس بی ارزش بودن می دهد؟

 

این اثرات بزرگ، باعث می شود تا شما خود را فردی با اعتماد به نفس پایین ببینید.

  

چگونه "زیربنای احساسی" "قوانین زندگی" شما را تعیین می کند؟

بر اساس "زیربنای احساسی"، ما "قوانین زندگی" خود را، که راهکارهای برخورد با زندگی است، تشکیل می دهیم.به عنوان مثال، اگر اعتقاد داشته باشید که شما همیشه نسبت به دیگران نامرغوب و درجه 2 هستید، قانون زندگی شما این می شود: " بهتر است که کمتر صحبت کنید و نمایش کمتری در جمع داشته باشید" .

  

چگونه اعتماد به نفس پایین بر همه جنبه های زندگی شما اثر می گذارد؟ 

 

اعتماد به نفس پایین باعث می شود که در عشق دچار سردرگمی شوید

با داشتن اعتماد به نفس پایین، انتظار می رود که دیگر افراد به طور ناشایست با شما رفتار کنند. وقتی دیگران فقط کمی با شما خوش رفتاری می کنند، شما بیش از حد لذت می برید و احساسات غیر واقعی نسبت به آنها نشان می دهید.دیگران این واکنش اغراق آمیز شما را به راحتی با عشق و عاشق شدن اشتباه می گیرند و این امر باعث گریزان شدن اطرافیانی که در ابتدا تمایل به دوستی با شما داشتند می شود.

 

اعتماد به نفس پایین باعث می شود که در یک رابطه شما خود را دست پایین بگیرید

همانطور که فکر می کنید شریک زندگی تان، برایتان زیادی خوب است، در واقع بار سنگینی را با خود حمل می کنید و چیزهایی که نباید را تحمل می کنید. شما حتی گاهی اوقات در عشق دچار مشکل و سردرگمی می شوید. آیا شما واقعاٌ او را دوست دارید یا شما فقط جرات صحبت کردن و بحث کردن با او را ندارید؟

 

ممکن است کارفرمایان شما احساس کنند مستعد نیستید

افراد با اعتماد به نفس پایین، گاهی اوقات واقعا با استعداد هستند. اما آنها نمی دانند چطور باید این استعداد را به نمایش بگذارند. در هنگام ملاقات آنها ساکت هستند؛ در طی سخنرانی بسیار ضعیف صحبت می کنند؛ در گفتگوی روزانه از کلمات "ببخشید" و "شاید" ، زیاد استفاده می کنند. به عنوان یک نتیجه، کارفرمایان و دیگر همکاران از آنها به عنوان افرادی بی استعداد یاد کرده و همکاری را با وی قطع می کنند.

 

اعتماد به نفس پایین می تواند منجر به افسردگی شود

برطبق تحقیقات دانشگاه شهر بازل Basel، اعتماد به نفس پایین با گذشت زمان می تواند منجر به افسردگی شود. دکتر مادسن  Dr. Lars Madsen فیزیولوژیست، اضافه می کند که اعتماد به نفس پایین، "یک عامل کلیدی در پیشرفت و قوت افسردگی" است.


منبع


ذهن زیبا

زندگی با مشکلات گوناگون و جلوه‏های رنگارنگش آن چنان ما را گرفتار کرده است که هر چه بیشتر تلاش می‏کنیم کمتر به هدف می‏رسیم . دائما احساس می‏کنیم گم شده‏ای داریم . آن قدر در روزمرگی‏ها غرق شده‏ایم که از همه چیز و همه کس غافل مانده‏ایم . مدت‏ها است که فرهنگ «مراقبه‏» را به دست فراموشی سپرده‏ایم . نمی‏دانیم کیستیم، کجاییم و چه می‏خواهیم. بسیاری را می‏بینیم که به شدت افسرده‏اند و در زندگی کمتر احساس شادی می کنند . این‏ها کسانی‏اند که به خود، دیگران و محیطی که در آن زندگی می‏کنند بی‏توجه‏اند .

 

باید پذیرفت که این دست کشیدن از خود ، موجب بروز مسائل زیادی برای فرد و اطرافیانش می‏شود; در درجه اول احساس بی کفایتی و بی‏ لیاقتی می‏کند . پدید آمدن این زمینه عاطفی سبب می شود که فرد جریان فکری خود را به کار نیندازد و هیچ‏گاه خود را برای فهم، درک و عمل آماده نبیند . چنین انسانی در شناخت توانایی‏ها و نقاط ضعف و قوت خود آگاهی ناقص‏تری دارد; لذا در تنظیم اعمال و رفتار خویش ناموفق‏تر است و از فعالیت‏های مثبت امتناع می‏ورزد و در نتیجه دچار یاس و افسردگی می‏شود .

 

برای جلوگیری از بروز چنین مسائلی باید یاد بگیریم از «خود»های خود خوب مراقبت کنیم و به آن‏ها برسیم تا سالم‏تر، شادتر و خوشبخت‏تر باشیم . در نتیجه این مراقبت، بهتر کار خواهیم کرد و توانایی بیشتری از خود نشان خواهیم داد . فردی خواهیم شد با عزت نفس بالا که خود را خوب می‏شناسد، بر خصوصیات مثبت، توانایی‏ها، زیبایی‏ها و استعدادهای خاص خود آگاه است و به آن ارج می‏گذارد و از بودن آن‏ها احساس خوشحالی و رضایت می‏کند و به طور واقع بینانه محدودیت‏ها، کاستی‏ها و ناتوانی‏های خود را می‏بیند و نه تنها از آن‏ها شرمنده نیست، بلکه قسمتی از خود می‏داند .

رسیدن به احساس «خود ارزشمندی‏» بهترین و ساده‏ترین راه رسیدن به دیگر لذت‏های حقیقی است .

احساس «خود ارزشمندی‏» یا عزت نفس یکی از نیازهای مهم روحی و روانی انسان است که در همه به طور فطری وجود دارد و با جهت‏گیری صحیح موجب رشد و کمال او می‏شود . انسان با داشتن این احساس است که لذت و شادمانی زندگی را تجربه می کند و از توانایی‏هایی که به او عطا شده به صورت فعال استفاده می کند .

با پرداختن به خود است که یاد می‏گیریم از «خود» مراقبت کنیم; زیرا خود واقعی ما زیباست و ارزش مراقبت را دارد . آن قدر چیزهای زیبا در وجود هر یک از ما وجود دارد که نمی‏توان به راحتی از آن‏ها گذشت . برای رسیدن به این زیبایی‏ها و پیداکردن «بهترین خود» می بایست‏خودبینی را کنار بگذاریم . به خودمان وقت‏بدهیم تا به آن چشمه مطمئنی که سرشار از آرامش، نیرو و توانایی است‏برسیم.

دوستی

چگونه مراقب خود باشیم؟

گام اول برای مراقبت از خود آن است که سعی کنیم با خویش مهربان‏تر باشیم; به بیانی دیگر، با خودمان آن چنان رفتار کنیم که انتظار داریم دیگران با ما رفتار کنند; یعنی به خودمان احترام بگذاریم و برای سلامتی و نشاط خود تلاش کنیم (مثلا ورزش کنیم، به مسافرت برویم، به مسائل بهداشتی خود توجه داشته باشیم، گاه بهانه‏ای برای خندیدن و شاد بودن پیدا کنیم و) . . . و به این وسیله عزت نفس خود را افزایش دهیم . اگر ما خودمان به فکر خودمان نباشیم ، دیگران هرگز نمی توانند برای خوشبختی ما کاری بکنند . در مقابل، ما نیز نمی‏توانیم قدمی برای دیگران برداریم

منبع


ذهن زیبا

زندگی مدرن با تغییر و تحولات سریع، پیچیده و گاه مهار نشدنی، نیاز انسان به مهارت های انعطاف پذیری و مدیریت شرایط را دو چندان کرده است. یکی از این مهارت ها، تاب آوری است.

 

تاب آوری چیست؟

واژه تاب‌آوری را می‌توان توانایی بیرون آمدن از شرایط سخت یا تعدیل آن، تعریف کرد. در واقع تاب‌آوری ظرفیت افراد برای سالم ماندن ، مقاومت و تحمل شرایط سخت و پر خطر است که فرد نه تنها بر آن شرایط دشوار فایق می آید بلکه طی آن و با وجود آن، قوی تر نیز می‌شود. تاب‌آوری درباره کسانی به کار می رود که در معرض خطر قرار می گیرند ولی دچار اختلال نمی‌شوند از این رو شاید بتوان نتیجه‌گرفت که مواجه شدن با خطر، شرط لازم برای کسب تاب آوری است اما شرط کافی نیست. عوامل تاب‌آور باعث می‌شود فرد در شرایط دشوار و با وجود عوامل خطرزا، ظرفیت‌های خود را در دست یابی به موفقیت و رشد کشف کند و از این چالش و آزمون به عنوان فرصتی برای توانمند کردن خود بهره جوید.

 

ویژگی های تاب آوری

تاب‌آوری پنج ویژگی مهم دارد: 1- تاب‌آوری روندی پویا و دینامیک است نه یک وضعیت ثابت. 2- تاب‌آوری، موقعیتی است یعنی رفتاری سازگارانه در یک موقعیت ممکن است در موقعیت دیگر ناسازگار باشد. 3- تاب‌آوری محصول تعامل ویژگی‌های شخصیتی و ذاتی با فاکتورهای محیطی است. 4- تاب‌آوری در موقعیت هایی که چندین خطر وجود دارد، پیچیده تر است. 5- تاب‌آوری می‌تواند آموختنی باشد.

  

عوامل حمایتی تاب‌آوری

عوامل حمایتی که به تاب‌آوری منجر می‌شود، عبارت است از: الف) عوامل کودکی مانند خلق و خوی مثبت و توان اجتماعی. ب) عوامل خانوادگی شامل والدین حمایت کننده و تعیین قواعد به صورت همسان. ج) عوامل اجتماعی، مانند روابط مثبت با افراد بزرگ سال مهم، 

   

ویژگی‌های افراد تاب‌آور

1 - احساس اعتماد به نفس و کارآمدی که اجازه می‌دهد با موفقیت چالش‌های زندگی را پشت سر بگذارند.

2- موضع گیری فعال در برابر یک مشکل یا مانع.

3- توانایی نگاه به مشکل به عنوان مسئله ای که می‌توانند آن را کند و کاو کنند، تغییر دهند، تحمل کنند یا دوباره به طریق دیگر حل کنند.

4- داشتن صفاتی از قبیل سرسختی، مقابله و خلق و خوی و احساسات مثبت.

  

روش های ایجاد تاب آوری در خود

روابط خود را گسترش دهید: روابط خود را با اعضای خانواده، فامیل، دوستان یا سایرین گسترش دهید و مستحکم کنید. دریافت کمک و حمایت از کسانی که به فرد علاقه مندند و به سخنان شان گوش می‌دهند، تاب‌آوری را تقویت می‌کند.

 

به سوی هدف‌های خود حرکت کنید: به جای تمرکز بر تکالیفی که به نظر غیرقابل دسترسی هستند به سمت اهداف واقعی حرکت کنید. از خود بپرسید «امروز چه کاری می‌توانم انجام دهم که به حرکت من در مسیری که می خواهم طی کنم، کمک می کند».

 

به فرصت‌ها به عنوان موقعیتی برای یافتن خود نگاه کنید: بسیاری از افراد در حالی که رویدادهای ناگوار و شرایط سخت را تجربه کرده اند، گزارش هایی از داشتن احساس خودارزشمندی فزاینده و معنویت رشد یافته را بیان کرده اند.

 

چشم انداز امیدوارانه را برای خود حفظ کنید: چشم اندازی خوش بینانه شما را قادر می‌سازد انتظار وقایع خوب را در زندگی داشته باشید و به جای نگرانی از آن چه از آن می ترسید، سعی کنید آن چه را که دوست دارید و می‌خواهید، تصور کنید. اعتقاد به آینده بهتر، احساس امید و هدفمندی و باور به این که می‌توانید زندگی و آینده خود را کنترل کنید، تاب آوری شما را به نحو شگفت انگیزی ارتقا می دهد.

 

تغییر را به عنوان بخش جدایی ناپذیری از زندگی بپذیرید: پذیرفتن رویدادهایی که نمی‌توان آن‌ ها را تغییر داد، به شما کمک می کند تا بر رویدادهایی که قابل تغییرهستند، تمرکز کنید.

 

خود را به عنوان فردی ارزشمند و قابل احترام و توانمند بشناسید: بی قید و شرط دوست داشتن و سعی در شناخت نقاط مثبت خود و پرورش دادن آن‌ها و از طرف دیگر شناخت نقاط ضعف خود و کتمان نکردن آن‌ها دو فایده برای شما دارد. اول این که می توانید با شناخت درست نقاط ضعف خود و با واقع بینی، آن ها را برطرف کنید. دوم این که اگر این ضعف ها قابل برطرف کردن نیستند، با پذیرش و کنار آمدن با آن ها اعتماد به نفس، خود ارزشمندی و در نهایت سلامت روان خود را افزایش دهید.

 

احساس کفایت اجتماعی را در خود پرورش دهید: مهارت‌ها و راهبردهای اجتماعی شامل مهارت‌های گفت و گو، جرئت‌مندی و شنیدن صدای دیگران و احترام گذاشتن به احساسات و عقاید دیگران را در خود پرورش دهیدو با دیگران همدل شوید. برقراری رابطه توام با احترام متقابل و با دیگران موجب به هم پیوستگی اجتماعی یعنی احساس تعلق به افراد، گروه‌ها و نهادهای اجتماعی می شود و تاب آوری شما را در برابر دشواری ها افزایش می دهد.

  

صحبت پایانی با والدین

به نوجوانان و جوانان اجازه دهید در شرایط دشوار قرار گیرند. تاب آوری خود به خود ایجاد نمی‌شود مگر این که فرد در موقعیت دشوار و ناخوشایندی قرار گیرد تا برای رهایی از آن یا صدمه پذیری کمتر، حداکثر تلاش را برای کشف و بهره گیری از عوامل محافظت کننده فردی و محیطی بالقوه به کار گیرد. بنابراین از این که فرزندتان در شرایط سخت قرار گیرد، نترسید. اجازه بدهید زندگی را تجربه کند. آن ها به زودی باید به شکل کاملا مستقل از پس زندگی شان برآیند.

منبع


ذهن زیبا

دوستی و رابطه عاطفی به همان اندازه که می تواند به زندگی ما هیجان دهد، قادر است که منبع غم و غصه های ما نیز باشد. قانون ثابتی برای روابط بین آدمها وضع نشده اما روانشناسان با تحقیقات گسترده ای که در این زمینه کرده اند، به رایج ترین مشکلاتی که افراد در روابط شان تجربه می کنند پی برده اند. در این مطلب ما نه تنها به مشکلات رایج در روابط عاطفی بلکه به راهکارهایی آن نیز اشاره کرده ایم تا این بار که با آنها مواجه می شوید، راه حل شان را نیز بدانید.

دوست تان بدقولی کرده است

حتما برای شما هم پیش آمده که دوست تان در لحظه آخر برنامه ای را کنسل کند یا این که در یکی از میهمانی هایی که شما ترتیب دادید، حضور نیابد. در آن لحظه چه حسی به شما دست می دهد؟ مطمئنا از او دلسرد و به تبع عصبانی می شوید. طبیعی ست، زیرا شما روی حرف دوست تان حساب باز کرده بودید و حال او خیلی راحت برنامه های شما را کنسل کرده است. اصلا اگر از شما در مورد خصوصیات یک دوست ایده آل بپرسند، چه جوابی می دهید؟ مطمئنا خوش قولی یکی از آنها خواهد بود. بنابراین اگر می خواهید که دوست تان به حرف های شما در هر شرایطی اعتماد کند، بهتر است که بدقول نباشید.

احساس می کنید که رابطه تان تعادل ندارد

اگر احساس می کنید که در رابطه عاطفی تان، این شمایید که همیشه در مورد جزییات زندگی تان حرف می زنید و دردودل می کنید اما طرف مقابل تان تنها شنونده است، ناراحت نشوید. قرار نیست که تعادل همیشه در رابطه شما برقرار باشد. ممکن است گاهی دوست شما از موضوعی ناراحت بوده و به جای حرف زدن به شنیدن نیاز داشته باشد یا این که گاهی بخواهد تنها سکوت کند. این رفتار می تواند در موضوعات دیگر نیز رخ ده؛ بنابراین واجب است که شما هر از گاهی در مورد خواسته هایی که دوست تان دارد، از او سوال کنید.

یا حتی اگر خواسته ای از او دارید، به زبان آورید. مثلا به او بگویید: «من همیشه از زندگی ام برای تو می گویم، دوست دارم که یک بار هم داستان زندگی تو را بشنوم.» این موارد در هر رابطه ای طبیعی ست و جای نگرانی ندارد. بنابراین صادق باشید و حرف دلتان را رو در رو به او بزنید، قبل از آنکه سوتفاهم شما را از هم دور کند.

احساس پس زدگی می کنید

آیا تا به حال برایتان پیش آمده که پس از قرار ملاقات با دوستی، ناگهان او غیب اش بزند و حتی پیغام های شما را بی جواب بگذارد؟ در این شرایط، مطمئنا حس بدی به شما دست می دهد و احساس می کنید که طرف مقابل از شما خوشش نیامده یا این که بعد خداحافظی، سرش جای دیگری گرم است. اگر این احساس ادامه دار شود، شما را عصبی و ناامید نیز خواهد کرد.

اگر چه سخت است اما بهتر است که دست از این افکار منفی بردارید. همانطور که شما حق دارید طرف مقابل تان را انتخاب کنید، او نیز این حق را دارد که اگر به هر دلیلی با شما احساس راحتی نکرد، به رابطه اش ادامه ندهد. اما این نباید باعث شود که شما خودتان را دست کم بگیرید. اصلا شاید او به دلایل شخصی خودش کنار کشیده است. آنچه روانشناسان در این شرایط پیشنهاد می دهند این است که به دنبال دلیل رفتار طرف مقابل تان نگردید. هر چه بیشتر فکر کنید، بیشتر گیج و عصبی خواهید شد، بنابراین آنچه اتفاق افتاده را فراموش کنید و به دنبال روابط دیگر باشید.

حس حسادت تان برانگیخته شده است

اگر شما مجردید و دوست تان ازدواج کرده است، اگر او همیشه در حال گشت و گزار است و شما همش در خانه نشسته اید با هر رفتار دیگری. ممکن است که حس حسادت شما برانگیزد. اما به جای این که حسادت، شما را نابود کند، از آن برای پیشرفت تان کمک بگیرید. به عنوان مثال به جای این که در خانه بنشینید و غصه بخورید، شما هم گروهی را پیدا کنید و با آنها به سفر بروید یا این که در کارتان بیشتر تلاش کنید تا به موقعیتی مانند او دست یابید. در این شرایط نه تنها حس تان را سرکوب کرده اید، بلکه تجربه های جدیدی را کسب می کنید که به پیشرفت تان در زندگی کمک خواهد کرد. گاهی نمی توان جلوی حس حسادت را گرفت، اما می توان آن را در مسیر درستی قرار داد.

دلتنگ گذشته تان هستید

اگر به گذشته تان نگاه کنید، افرادی را می بینید که روزی در زندگی تان بوده اند اما اکنون نیستند. ممکن است که همین مرور خاطرات موجب ناراحتی و دلتنگی شما شود، اما این امری طبیعی ست، بنابراین آنچه شما باید انجام دهید، کنترل این احساسات است. اگر خیلی روی گذشته تان تمرکز کنید، قادر به برقراری روابط جدید نخواهید بود و همین احساس باعث می شود که شما به مرور تنها و تنهاتر شوید. بنابراین واجب است که تا حدودی میان گذشته و حال تان تعادل برقرار کنید. درهای قلب تان را به روی دیگران باز کنید تا کم کم جای خالی افرادی که از زندگی تان رفته اند، پر شود.

دچار یکنواختی در رابطه شده اید

رابطه به خودی خود نمی تواند زنده بماند، این شمایید که باید به آن زندگی دهید. اگر شما رابطه تان را رها کنید، او نیز پس از مدتی هیجان خود را از دست می دهد و برایتان کسل کننده می شود. اما چگونه می توان این هیجان را حفظ کرد؟ خیلی ساده! شما با تجربه های جدید می توانید رابطه تان را از حالت یکنواختی خارج کنید. مثلا اگر همیشه با دوست تان به تنهایی بیرون می روید، سعی کنید که جمع تان را بزرگ تر کنید یا این که به جای در خانه نشستن و تلویزیون دیدن، به سینما یا تئاتر بروید. اگر چه این تجربه ها کوچک اند اما تاثیر زیادی بر رابطه تان خواهند گذاشت.

احساس تنهایی می کنید

شما ساعت های زیادی را در شبکه های اجتماعی می گذرانید و احساس می کنید که دوستان زیادی در آن فضا دارید اما همین که اتصال تان از دنیای مجازی قطع می شود و به واقعیت باز می گردید، می بینید که تنهای تنها هستید و همه آن افراد سایه هایی بیش نبودند، متوجه می شوید که حتی برای خوردن یک فنجان قهوه یا تماشای یک فیلم هم کسی به درخواست شما پاسخ مثبت نمی دهد.

همین موضوع می تواند شما را تبدیل به آدمی افسرده کند. برای رهایی از این شرایط، باید برای خودتان برنامه ای منظم ترتیب دهید. به عنوان مثال در کلاسی ثبت کنید و هر هفته در جمعی قرار بگیرید، همین همنشینی کم کم دامنه دوستان تان را زیاد خواهد کرد. پس به جای غرق شدن در فضای مجازی، حضور خود را در جمع های مختلف بیشتر کنید.

منبع


ذهن زیبا

وقتی زندگی به بن بست می‌رسد، بعضی والدین از خود می‌پرسند که آیا بخاطر فرزندانشان، به بودن در کنار هم ادامه بدهند یا نه؟

 به هرحال، هر انتخابی که داشته باشید، چه باهم بمانید و زندگی پرتنشی داشته باشید و چه راه زندگیتان را از هم جدا کنید، فرزندانتان به شدت تحت تأثیر تغییرات قرار خواهند گرفت.

در کنار تمام مسائلی که ذهن والدین را مشغول می‌کند، از شرایط زندگی و موقعیت اجتماعی آینده گرفته تا محل زندگی، مهم‌ترین دل مشغولی، واکنش فرزندان و اثرات طلاق بر آن‌هاست.

حال می‌خواهیم ببینیم که اثر طلاق بر فرزندان یک خانواده چه خواهد بود؟ محققان عقیده دارند که این اثرات تا حد زیادی به شرایط زندگی بستگی دارد. با وجود این که طلاق والدین شرایط سخت و استرس‌زایی برای کودکان دارد، بعضی کودکان راحت‌تر از دیگران به شرایط عادت کرده و با آن وفق پیدا می‌کنند.

والدین نیز می‌توانند با انجام اقدامات خاصی، به بهبود وضعیت زندگی و رفع استرس فرزندشان کمک کنند.

یک سال اول، بعد از طلاق، سخت‌ترین و پرچالش‌ترین دوره است

رئیس انجمن مددکاری اجتماعی ایران، سید حسن چلک در گفت و گو با ایسنا گفت: اگر فراوانی طلاق را بررسی کنیم باز هم شاهد روند افزایشی داشته و نرخ ازدواج نیز بین 11 تا 13درصد کاهش را نشان می‌دهد.

چلک اضافه کرد: همچنان طلاق در ایران بیش از 6 درصد رشد دارد. به ازای هر 3.4 تا 3.5 ازدواج، یک طلاق به وقوع می‌پیوندد. الان نسبت طلاق به ازدواج به حدود 24 رسیده که قبلا 22 بود.

همانطور که انتظار می‌رود، کودکان در سال‌های اول و دوم بعد از طلاق، بیشترین کشمکش درونی را تجربه می‌کنند. آن‌ها به شدت در معرض استرس، خشم، اضطراب شدید و ناباوری قرار می‌گیرند. اما بسیاری از کودکان پس از مدتی با شرایط خو می‌کنند و به زندگی عادی برمی‌گردند. اما ممکن است بعضی از آن‌ها هرگز به حالت عادی باز نگردند.

تأثیرات عاطفی طلاق بر کودکان

طلاق، نوعی آشفتگی عاطفی برای تمام اعضای خانواده به همراه خواهد داشت، اما برای کودکان ممکن است ترسناک، گیج کننده و آزار دهنده باشد.

  • در سنین پایین‌تر، برای کودکان قابل درک نیست که چرا باید مدام بین خانه پدر و منزل مادرشان در حال رفت و آمد باشد. حتی ممکن است به این نتیجه برسند که اگر والدینشان می‌توانند از دوست داشتن یکدیگر دست بکشند، روزی فرزندشان را نیز دیگر دوست نخواهند داشت.
  • بچه‌هایی که در سن مدرسه رفتن هستند، ممکن است دچار عذاب وجدان شده و خود را در طلاق والدینشان مقصر بدانند. آن‌ها فکر می‌کنند که سرپیچی‌هایی که در گذشته مرتکب شده‌اند یا خواسته‌هایشان علت اصلی جدا شدن پدر و مادرشان است.
  • نوجوانان اغلب در مقابل خبر طلاق والدینشان و اثرات ناشی از آن، دچار احساس خشم می‌شوند. ممکن است یکی از والدین را به شدت سرزنش کنند یا هر دو را بخاطر آشوب به وجود آمده آزرده خاطر کنند.

البته که شرایط زندگی افراد متفاوت است اما اگر طلاق به کاهش مشاجره و آسیب‌های روحی اعضای خانواده کمک کند، مسلما راه مناسبی است و کودکان نیز از میدان آشوب والدین نجات پیدا خواهند کرد.

شرایط استرس‌زایی که طلاق به همراه خواهد داشت

طلاق اغلب منجر می‌شود که کودکان نتوانند هر روز با پدر یا مادرشان در ارتباط باشند. کاهش ارتباط کودک با پدر یا مادر، به پیوند کودکان و والدین آسیب می‌رساند.

علاوه بر این، ارتباط کودکان با والدی که سرپرستی‌شان را به عهده گرفته است نیز تحت الشعاع قرار می‌گیرد. به همین سبب سرپرستی کودکان بعد از طلاق با حجم زیادی استرس همراه خواهد بود که ممکن است میزان حمایت‌گری والدین به شدت کاهش دهد. گاهی تنش زیادی که بین فرزند و سرپرستش به وجود می‌آید، حتی نظم و انضباطی که والد برای زندگی فرزندش در نظر می‌گیرد را بی بها می‌سازد.

برای بعضی از کودکان، این طلاق نیست که سخت و طاقت‌فرساست، بلکه نقل مکان برای تغییر محل زندگی که در بیشتر موارد با تغییر مدرسه و محل تحصیل نیز همراه است، برای کودکان بسیار چالش برانگیز خواهد بود.

مشکلات مالی نیز یکی دیگر از معضلات طلاق والدین است.

ازدواج مجدد و سازگاری‌های بعد از آن

بعد از جدایی، ممکن است والدین فرصتی برای ازدواج پیدا کنند و این مسأله اغلب زندگی فرزندان را به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. علاوه بر پذیرش شخص دیگری در کنار پدر یا مادر، ممکن است نیاز باشد کودکان با حضور خواهر یا برادر ناتنی نیز کنار بیایند که به هرحال دشواری‌های خود را خواهد داشت.

طلاق ممکن است اثرات زیادی بر سلامت فکری کودکان داشته باشد

گاهی طلاق سلامت ذهنی کودکات را تحت تأثیر قرار می‌دهد. فارغ از سن، جنسیت و فرهنگ، مطالعات نشان می‌دهند که فرزندان طلاق، بیشتر از دیگران با مشکلات روانشناختی روبرو خواهند شد. اختلالات و مشکلاتی که در خصوص انطباق پذیری کودکان با شرایط جدید به وجود خواهد آمد، ممکن است بعد از چند ماه حل شود اما معمولا آمار اضطراب و افسردگی در کودکان طلاق بسیار زیاد است.

گاهی طلاق موجب بروز مشکلات اخلاقی کودکان خانواده می‌شود

رفتارهای تنشی در کودکان طلاق بسیار شایع است و آن‌ها اغلب بیشتر از کودکانی که در یک خانواده عادی و بدون تنش زندگی می‌کنند دچار مشکلات رفتاری و تندی اخلاق می‌شوند.

طلاق والدین ممکن است بر تحصیلات فرزند خانواده اثر داشته باشد

مطالعات نشان می‌دهد که کودکان طلاق نمرات کم‌تر و عملکرد ضعیف‌ترین نسبت به دیگر دانش‌آموزان دارد و در سنین بالاتر، درصد ترک تحصیل بین این افراد بیشتر از دیگران است.

طلاق والدین، ریسک‌پذیری فرزندان را افزایش می‌دهد

نوجوانانی که پدر و مادرشان طلاق گرفته‌اند، گاهی بیشتر از دیگران دست به رفتارهای پر خطر می‌زنند و مصرف مواد مخدر بین این افراد شایع‌تر است. در ایالت متحده آمریکا، نوجوانانی که فرزند طلاق هستند، از سنین پایین‌تری به مصرف الکل، ماریجوانا، تنباکو و قرص‌های اعتیاد آور روی می‌آورند.

مشکلاتی که تا بزرگسالی همراه کودکان خواهد بود

برای عده‌ای از کودکان، مشکلات روانشناختی ناشی از طلاق والدین، دراز مدت خواهد بود. بعضی مطالعات طلاق والدین و مشکلات روانشناختی در بزرگسالی را مرتبط می‌دانند.

تحقیقات زیادی حاکی از آن هستند که طلاق پدر و مادر بر کاهش شانس موفقیت فرزندان در بزرگسالی در حوزه‌های مختلف از جمله تحصیل، کار و روابط عاطفی، اثر خواهد گذاشت. حتی ممکن است احتمال طلاق در بزرگسالانی که در کودکی شاهد طلاق والدینشان بوده‌اند بیشتر باشد.

اگر در آستانه جدایی از همسرتان هستید، برای این که آسیب‌های وارده به فرزندتان را به حداقل برسانید، این نکات را رعایت کنید:

  • با همسر سابقتان رفتار صلح‌آمیز داشته باشید

تنش بین والدینی که در آستانه جدایی قرار می‌گیرند، استرس کودکان خانواده را به شدت افزایش می‌دهد. رفتارهای تند و خشونت‌آمیز والدین، موجب افزایش مشکلات رفتاری فرزندان خانواده در بزرگسالی خواهد شد پس سعی کنید رفتار آرام و صلح‌آمیزی با همسر سابقتان داشته باشید و رفتار و گفتارتان را مقابل کودکان کنترل کنید.

  • کودکان را مجبور به انتخاب نکنید

هرگز کودکانتان را مجبور نکنید بین شما و همسر سابقتان قرار بگیرند. این که برای انتخاب بین والدین یا رد و بدل کردن پیغام به فرزندانتان فشار بیاورید، اصلا رفتار صحیح و مناسبی نیست. در کودکانی که به این رفتارها مواجه می‌شوند، آمار افسردگی و اضطراب بسیار بالاست.

  • رابطه سالم و به دور از تنشی با فرزندتان داشته باشید

ارتباط مثبت، روابط گرم و صمیمی و کاهش تنش بین فرزند و والدین به کودکان کمک می‌کند که راحت‌تر و سریع‌تر با طلاق کنار بیایند. با این رفتار احتمال ابتلا به افسردگی در فرزندان خانواده کاهش یافته و به حفظ عزت نفسشان کمک می‌شود.

  • سعی کنید متناسب به سن و شرایط فرزندتان، قوانینی برای زندگیتان تنظیم کنید.
  • تلاش کنید که با فرزند نوجوانتان رابطه صمیمی‌تری داشته باشید

برای این که بهتر بتوانید بر زندگی نوجوانان نظارت داشته باشید، بهتر است بیشتر به آنها توجه کنید و ببینید با چه کسانی وقت می‌گذرانند.

  • به فرزندتان قوت قلب بدهید

کودکانی که به توانایی‌هایشان شک دارند، به شدت تحت تأثیر تغییرات قرار می‌گیرند چرا که خودشان را قربانی می‌دانند و بیشتر از دیگران دچار مشکلات روحی روانی می‌شوند. به فرزندتان یاد بدهید که اگرچه کنار آمدن با طلاق کار سختی است اما او قدرت آن را دارد که با این مسأله کنار بیاید.

در کنار تمام اقداماتی که برای حفظ آرامش فرزندتان انجام می‌دهید، به سلامت و کاهش استرس خودتان نیز توجه کنید و در صورت نیاز به یک متخصص مراجعه کنید.

اگرچه طلاق برای همه اعضای خانواده شرایط سختی را ایجا د می‌کند، اما گاهی با هم ماندن والدینی که به شدت بایکدیگر نزاع و جنگ دارند، بیشتر از طلاق به سلامت روانی و گاهی جسمی کودکان آسیب می‌زند.

در صورتی که برای حفظ سلامت روحی و جسمی فرزندتان و وفق یافتن او با شرایط زندگی جدید به مشکل برخوردید، حتما به یک روانشناس متخصص مراجعه کنید تا به شما در این روند کمک کند.

برداشتی از Very Well Family

منبع


ذهن زیبا

گاهی همه چیز روال عادی خودش را طی می‌کند اما آنچه که عوض شده و آزارتان می‌دهد، احساس خودتان است.

شاید برای شما هم پیش آمده باشد که دیگر توان ماندن در جمع را نداشته باشید. تصور کنید همه چیز روبه‌راه است و زندگی طبق برنامه پیش می‌رود، اما کوچکترین چیزی شما را عصبی می‌کند و طاقتتان به سر می‌رسد. تمام این اتفاقات بخاطر این است که زمانی را به خودتان اختصاص نمی‌دهید.

به گزارش خبرآنلاین، اگر نشانه‌های زیر را مشاهده کردید، روح و جسمتان نیازمند این است که مدتی را در تنهایی سپری کرده و به خود اختصاص بدهید.

۱. هیچ چیزی دیگر برایتان جالب نیست

از نشانه‌های اولیه‌ای که نیاز به زمان تنهایی را گوشزد می‌کند این است که دیگر چیزی توجه‌تان را جلب نمی‌کند و در واقع از چیزی لذت نمی‌برید. حتی ممکن است به خودتان بیایید و ببینید که برای انجام کارهایی که قبلا برایتان جذاب بود هم دارید غر می‌زنید.

۲. اشتهای زیاد

یکی از نشانه‌های این که باید زمانی را به خودتان اختصاص بدهید، وقتی است که متوجه می‌شوید به پرخوری احساسی رو آورده‌اید. این کار معمولا بخاطر تمایل به ایجاد تنوع در برنامه غذایی صورت می‌گیرد. پرخوری احساسی زمانی اتفاق می‌افتد که با غذا خوردن، بجای آن که نیاز بدن به موادغذایی را برطرف کنید، سعی دارید با احساساتتان کنار آمده یا مسائلی را که ناراحتتان می‌کند، فراموش کنید.

۳. با انجام جزئی‌ترین وظایفتان از پا می‌افتید

اگر آدمی هستید که اغلب می‌توانید با آرامش چند کار را حتی به صورت هم‌زمان انجام بدهید، اما جدیداً به سرعت از انجام کارهای روزانه‌تان خسته می‌شوید، باید زمانی را به خودتان اختصاص بدهید و کمی استراحت کنید.

۴. مدام دوست دارید خودتان را پنهان کنید

این یکی از واضح‌ترین نشانه‌هایی است که به شما می‌گوید باید زمان بیشتری را به خود اختصاص بدهید. این که تمایل داشته باشید خودتان را از دید دیگران پنهان کنید یعنی روح و جسمتان نیازمند زمانی برای تنهایی است.

۵. اخیراً زود عصبانی می‌شوید

اگر جزء آن دسته افرادی هستید که به ندرت عصبانی می‌شوند، از دست دادن کنترل احساسات می‌تواند یک هشدار جدی باشد. وقتی حتی از دست کسانی که دوستشان دارید زود عصبانی می‌شوید، یعنی از نظر روحی نیاز به یک زنگ تفریح اساسی دارید.

هرکدام از نشانه‌های بالا می‌تواند هشداری برای شما باشد. سعی کنید در طول یک ماه، حتما زمانی را هرچند کوتاه به خودتان اختصاص داده و کارهایی که خوشحالتان می‌کند انجام بدهید. به یاد داشته باشید که با توجه کردن به نیازهای خودتان، در حق عزیزان و نزدیکانتان نیز لطف می‌کند.

منبع: healthline


ذهن زیبا

بر اساس مطالعات انجام شده توسط متخصصان علوم رفتاری، نی که فرزند و همسر ندارند، زندگی شادتری دارند.

به گزارش خبرآنلاین، شاید قبل از این خودتان به چنین نتیجه‌ای رسیده باشید و حالا علم هم ثابت کرده است که:

نی که ازدواج نکرده‌اند و فرزندی ندارند شادترین زیرگروه جامعه هستند. این ن نسبت به همجنسان خود که متاهلند و یا بچه دارند، بیشتر عمر می‌کنند.

پائول دُلان، متخصص علوم رفتاری در دانشکده اقتصاد لندن، گفت: بیشتر افراد متاهل زمانی که در کنار همسرشان هستند خودشان را شاد نشان می‌دهند در حالی که ممکن است واقعا چنین حسی نداشته باشند.

مطالعاتی که در این زمینه انجام شده نشان می‌دهد مردان از ازدواج سود بیشتری می‌برند چون در واقع به آرامش می‌رسند و در بیشتر موارد عمر طولانی‌تری نسبت به مردهای مجرد دارند.

اما در مقابل زن‌ها اغلب وقتی ازدواج می‌کنند مجبورند از بیشتر آرزوهای خود دست بکشند و گاهی حتی ممکن است کمتر عمر کنند. در کنار این مسئله، وظیفه سنگین رسیدگی به زندگی فرزندان نیز بیشتر بر دوش مادران است و ن حتی خارج از منزل شغلی نداشته باشند، وظایف بیشتر و حساس‌تری دارند. به همین دلیل می‌توان گفت شادترین گروه جامعه، نی هستند که ازدواج نکرده و بچه ندارند.

تحقیقات انجام شده در این زمینه نشان می‌دهد که ازدواج می‌تواند برای ن و مردان نکات مثبتی مثل حمایت عاطفی داشته باشد اما با این حال ن میانسالی که متاهل هستند بیشتر از هم سن و سال‌های مجردشان در معرض مشکلات فیزیکی و روحی قرار دارند.

به طور کلی دُلان عقیده دارد، علی‌رغم این که بیشتر مردم ازدواج و بچه‌دار شدن را برای ن موفقیت می‌دانند، اما هم سن و سال‌های مجردشان به دلیل این که چالش‌ها و دغدغه‌های کمتری دارند، نسبت به آنها زندگی شادتر و طول عمر بیشتری دارند.

منبع: The Guardian


ذهن زیبا

یکی از بهترین کارهایی که برای دسته‌بندی اهدافتان می‌توانید انجام بدهید، برنامه ریزی از ابتدای سال است. این فعالیت تحت عنوان New Year’s resolution در بسیاری از کشورها انجام می‌شود. استفاده از روش‌های مختلف برنامه ریزی برای این که بتوانید حداکثر تلاشتان را برای رسیدن به اهداف تعیین شده به کار بگیرید، بسیار مؤثر است.

اولین قدم، نوشتن اهداف است. باید هر آنچه را که دوست دارید در سال جدید انجام بدهید، روی کاغذ بیاورید، این کار باعث می‌شود تمرکزتان برای برنامه‌ریزی بالاتر برود.

در این گزارش به نکاتی اشاره می‌کنیم که با مطالعه‌ی آن بتوانید بهتر برنامه ریزی کنید.

  • تناسب اندام

کاهش وزن در آمریکا، در صدر فهرست تغییرات سال جدید است. برای رسیدن به این هدف باید ورزش منظم و تغذیه سالم را در برنامه روزانه‌تان بگنجانید. در ابتدای کار به نظر راحت می‌رسد که نوعی فعالیت ورزشی را شروع کنید اما ادامه دادن این مسیر بستگی به انگیزه و پشتکار فرد دارد. از همین ابتدا تلاش کنید برای خودتان یک هدف روشن (مثل وزنی خاص) در نظر بگیرید تا هم دلسرد نشوید و هم احتمال اشتباه در ادامه برنامه ریزی را به حداقل برسانید.

  • تغذیه سالم و ترک پرخوری

اضافه کردن تغذیه سالم به برنامه زندگی، در اصل تکمیل کننده‌ی هدف قبلی است. از آنجا که استفاده از یک رژیم غذایی سالم برای افرادی که مدت‌ها از میان‌وعده‌های ناسالم استفاده کرده‌اند، کار سختی خواهد بود، بهتر است با رعایت چند نکته و تقسیم این هدف، به اهداف کوچک‌تر، احتمال پایبندی به این رژیم غذایی را افزایش بدهید و غذا خوردن‌ها عصبی یا احساسی را کم کنید.

  • به تعویق انداختن کارها را متوقف کنید

عقب انداختن اقداماتی که در برنامه زندگی‌تان هستند، یکی از مخرب‌ترین کارهایی است که فرد را از رسیدن به اهدافش باز می‌دارد و در عین حال آرامش فکری را نیز مختل می‌کند. برای جلوگیری از این مسأله، به برنامه‌ریزی‌تان پایبند بمانید.

  • تمرکز و مهارت‌ها ذهنی‌تان را افزایش دهید

سال‌هاست که مردم سعی می‌کنند تمرکزشان را بالا ببرند و بسیاری از تمدن‌های کهن نیز روش‌هایی برای تقویت ذهن ارائه داده‌اند که اغلب ترکیبی از ورزش‌ها ذهنی و داروهای گیاهی است. امروزه هزاران روش، از اپلیکیشن‌های گوشی گرفته تا تکنیک‌های تمرکز برای تقویت و افزایش ظرفیت ذهن در دسترستان هست که با استفاده از آن‌ها می‌توانید سریع‌تر یاد بگیرید، مهارت حل مسأله پیدا کنید و تا حد زیادی خلق و خوی‌تان را نیز تحت کنترل داشته باشید.

  • با افراد جدید آشنا شوید

آشنایی با افراد جدید، علاوه بر این که برای شغل و آینده کاری‌تان می‌تواند مفید باشد، به سلامت ذهن و رهایی از روزمرگی هم کمک کند. سعی کنید به حس خجالت غلبه کنید و برای آشنایی با دیگران پیش قدم شوید.

  • فعال‌تر باشید

ممکن است اصلا مشکل اضافه وزن نداشته باشید و حتی هر از چندگاهی ورزش کنید اما اگر از آن دسته افرادی هستید که در خانه و محل کار، مدام بدون تحرک می‌نشینید، بهتر است بدانید این وضعیت برای سلامتی و وضعیت بدنتان اصلا مفید نیست. به جای بی‌تحرک ماندن در خانه، روزهایی که کار نمی‌کنید، برای پیاده روی بیرون بروید یا یک برنامه ورزشی منظم و مناسب برای خودتان بچینید.

  • اعتماد به نفس‌تان را تقویت کنید

نظراتتان را بیان کنید و با همکاران و دوستانتان گفت و گو کنید. اگر اعتماد به نفس داشته باشید، دیگران آن را احساس می‌کنند و در رفتارتان مشهود خواهد بود. بالا رفتن اعتماد به نفس کمک می‌کند زندگی شادتری داشته باشید.

  • بیش‌تر پول دربیاورید، بیشتر پس‌انداز کنید

برای افزایش سرمایه‌هایتان باید بتوانید دو کار را خوب انجام بدهید، پول درآوردن، پس‌انداز کردن. البته خساست به خرج ندهید اما سعی کنید تا حد امکان هم بهتر کار کنید، هم به اندازه پس‌انداز کنید.

  • مؤدب‌تر باشید

در جوامع سنتی، اخلاق خوب یکی از ارکان اصلی است. رفتار و اخلاق خوب، ارتباط با دیگران را راحت‌تر کرده و کیفیت روابط را بالا می‌برد.

  • استرس‌تان را کم کنید

استرس بزرگترین عامل مرگ است. چه مرگ انسان‌ها، چه مرگ آرزوهایشان. اثرات استرس بر روابط، سلامت و همه ابعاد زندگی غیرقابل انکار است. اگرچه در زندگی امروز، ممکن است حذف استرس از زندگی بسیار غیرممکن به نظر برسد، اما می‌توان آن را تحت کنترل گرفت.

  • لذت بردن از زندگی را یاد بگیرید

ممکن است اندام متناسبی داشته باشید، استرس‌تان را کنترل کنید، پول خوبی از کارتان کسب کنید اما همچنان از زندگی‌تان ناراضی باشید. برای سال جدید تلاش کنید که با چیزهای کوچک خوشحال شوید، اجازه ندهید که ناملایمت‌های زندگی، روحیه و امیدتان را نابود کند.

  • ساعت خواب‌تان را تنظیم کنید و برنامه استراحت مناسب و منظمی داشته باشید

بهترین کار تنظیم زمان استفاده از گوشی تلفن همراه هوشمندتان است. زمانی که در شبکه‌های مجازی می‌گذرانید را مدیریت کنید تا خواب کافی داشته باشید.

  • سیگار کشیدن را ترک کنید

یکی از عادت‌های بدی که بهتر است برای حفظ سلامتتان در سال جدید ترک کنید، سیگار کشیدن است.

  • بیشتر کتاب بخوانید

کتاب خواندن روشی برای استفاده از تجربیاتی است که شاید هرگز نتوانیم خودمان تجربه کنیم. علاوه بر این، مطالعه روشی به تقویت ذهن و حافظه نیز کمک می‌کند. در زمان‌ها استراحت‌تان، ساعتی را به مطالعه اختصاص بدهید. علاوه بر این، مطالعه می‌تواند این امکان را فراهم کند که در خصوص موضوعات مورد علاقه‌تان مثل موسیقی، فرهنگ و تمدن و هر موضوع دیگری اطلاعات بیشتری کسب کنید.

  • به کارها و وسایلتان نظم بدهید

وسایل و محیط بهم ریخته و برنامه کاری شلوغ و بی‌برنامه، همگی باعث ایجاد اثرات منفی در روحیه انسان می‌شود. هرچه نظم و ترتیب بیشتری داشته باشید، در انجام کارهایتان موفق‌تر خواهید بود.

  • با انسان‌ها مهم زندگی‌تان بیشتر وقت بگذرانید

وقت گذراند با خانواده، دوستان و افرادی که به آن‌ها علاقه دارید و شما را خوب می‌شناسند، راهی برای تقویت روحیه و فاصله گرفتن از انسان‌های سمی است. انسان‌های سمی همان کسانی هستند که تمام تلاششان را برای از بین بردن اعتماد به نفس و بازداشتن شما از رسیدن به اهدافتان، می‌کنند.

  • یک زبان جدید یاد بگیرید

یادگیری زبان به افزایش مهارت‌هایتان کمک کرده و درهای جدیدی برای آینده‌تان می‌گشاید. می‌توانید کلاس بروید یا از کتاب‌ها و نرم‌افزارهای خودآموز استفاده کنید.

  • در کارهای داوطلبانه و خیریه شرکت کنید

انجام کارهای داوطلبانه به بهبود روحیه کمک می‌کند و باعث می‌شود حس خوبی نسبت به خودتان داشته باشید.

  • هر مهارت جدیدی که برایتان جذاب است را بیاموزید
  • آشپزی یاد بگیرید

آشپزی مهارتی است که هر مرد و زنی باید یاد بگیرد. این کار علاوه بر این که باعث می‌شود کمتر از فست فود و غذاهای نیمه آماده استفاده کنید، در تقویت روحیه‌تان نیز مؤثر خواهد بود.

  • با ترس‌هایتان روبرو شوید

اگر از صحبت کردن در جمع، نه گفتن یا خیلی کارهای دیگر می‌ترسید، سعی کنید که با ترس‌هایتان روبرو شوید.

بعد از آن که لیستی از همه کارهایی که قصد دارید انجام بدهید تهیه کردید، می‌توانید هر هدف را به اهداف کوچک‌تری تقسیم کنید. اگر اهدافتان را بنویسید و جایی نصب کنید که هر روز جلوی چشمتان باشد، احتمال تحقق یافتنشان بیشتر خواهد شد.

برداشتی از Lifehack


ذهن زیبا

با وجود پیش‌بینی WHO که افسردگی دومین بیماری ناتوان‌کننده در سال ۲۰۲۰ خواهد بود، همچنان باورهای غلط و کج فهمی‌های زیادی درخصوص این بیماری وجود دارد.

به گزارش خبرآنلاین، تشخیص این که کسی به افسردگی مبتلاست گاهی بسیار سخت است، زیرا بسیاری از این افراد در ظاهر مشکلی ندارند و مانند همه به فعالیت‌های روزانه‌شان مشغلوند. گاهی حتی نزدیکان و پزشک فرد هم نمی‌توانند مشکل او را تشخیص دهند.

تقریبا همه افراد پس از مشکلاتی مانند مرگ عزیزان، طلاق و یا از دست دادن شغلشان، دچار اندوه دوره‌ای می‌شوند اما متأسفانه این مسائل را با یک متخصص در میان نمی‌گذارند و در ادامه دچار اختلالات در نظم خواب و اشتها می‌شوند. مهم‌ترین دلیل ادامه پیدا کردن ناراحتی‌های عمیق و حاد شدن افسردگی‌هایی که با مراجعه به موقع به راحتی درمان می‌شوند، باورهای غلطی است که در این زمینه همه‌گیر شده.

۱. افسردگی وجود خارجی ندارد، همه ما تا حدودی افسرده هستیم!

بسیاری از مردم عقیده دارند که افسردگی همان اندوه است و انسان هر از چندگاهی آن را تجربه می‌کند. این عقیده به شدت غلط است. افسردگی و اندوه دو مقوله کاملا متفاوتند و از نظر هیجانی، مدت زمان و اثراتی که بر زندگی روزمره می‌گذارند، زمین تا آسمان فرق دارند.

اندوه یک احساس گذرا و موقتی است که از احساسات مثبت جلوگیری نکرده و زندگی روزمره را مختل نمی‌کند. درحالی که افسردگی می‌تواند کارایی، روحیه و مزاج فرد را به شدت تحت تأثیر قرار دهد.

برای اطمینان از افسرده بودن یک شخص، باید علائم این بیماری بیش از دو هفته، در بیشتر روزها و بیشتر ساعت‌ها تجربه شوند.

اندوه و بی‌حوصلگی، تنها علائم محدودی از بیماری افسردگی هستند (در کنار آن بی‌علاقه بودن نسبت به فعالیت‌های روزانه، کاهش انرژی، احساس بی‌ارزشی یا احساس گناه، تغییر برنامه خواب و اشتها، کاهش تمرکز و فکر کردن به مرگ بخصوص خودکشی از دیگر علائم افسردگی است).

۲. افسردگی فقط مربوط به حالات ذهنی است و ریشه بیولوژیکی ندارد.

اشتباه دیگری که درمورد افسردگی شایع است، دخیل ندانستن محیط زندگی و تغذیه در بروز بیماریست. سابقه ژنتیکی و اتفاقاتی که در طول زندگی رخ می‌دهد، نقش بسیار مهمی در ابتلا به افسردگی دارند زیرا مقدار مشخصی از ژن‌های انتقال‌دهنده سروتونین، برای بروز علائم این بیماری اهمیت دارد.

علاوه بر تمام این‌ها، افسردگی نه تنها ذهن، بلکه جسم انسان را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد. کسانی که به افسردگی مبتلا هستند، تغییرات مختلفی را در زندگی روزمره و عادت‌هایشان تجربه می‌کنند: بعضی‌ها دچار افزایش یا کاهش شدید اشتها روبرو می‌شوند، برخی دیگر تغییرات برنامه خواب را تجربه می‌کنند، ممکن است دچار کم‌خوابی شوند، یا برعکس، مدت زمان بیشتری بخوابند. این بدان معین است که افسردگی در اشخاص مختلف، با علائم گوناگونی بروز پیدا می‌کند.

۳. افسردگی با خلاقیت و حساسیت رابطه متقابل دارد.

از آنجا که بسیاری از هنرمندان، دانشمندان و موزیسین‌ها از اختلالات روحی رنج می‌بردند، ممکن است عده‌ای عقیده داشته باشند که افراد باهوش و خلاق بیشتر به افسردگی دچار می‌شوند. اما همین که بسیاری از افراد خلاق، باهوش و حساس به افسردگی مبتلا نمی‌شوند، دلیلی کافی برای رد این نظریه است و البته علاوه بر این بسیاری از کسانی که افسرده شده‌اند، انسان‌های خلاقی نیستند.

۴. افسردگی به دلیل اتفاقات خاصی رخ می‌دهد.

اتفاقات خاصی در برخی برهه‌های زمانی ممکن است موجب ابتلا به افسردگی شوند، مانند از دست دادن عزیزان یا مشکلاتی که برای سلامتی به وجود می‌آید.

همانطور که در موارد قبل هم اشاره کردیم، عوامل خارجی، تغذیه و محیط زندگی هم بر ابتلا به افسردگی اثر دارد و نمی‌توان یک دلیل شاخص و تنها برای این بیماری پیدا کرد.

۵. اگر از داروهای ضدافسردگی استفاده کنیم، تا آخر عمر در دامشان خواهیم افتاد.

استفاده از داروهای ضدافسردگی ممکن است برای خیلی از مردم ترسناک بوده و با عوارض جانبی همراه باشد. اما تمام این داروها برای بیماری وابستگی مادام‌العمر ایجاد نمی‌کند. اگر به افسردگی مبتلا شده‌اید، بسته به حساسیت شرایط، ممکن است روانپزشک برایتان دارو تجویز کند. در بیشتر موارد، دارو درمانی و جلسات روانشناسی به طور همزمان تجویز می‌شوند.

۶. کودکان و جوانان دچار افسردگی و بیماری‌های روحی نمی‌شوند.

بر اساس گزارش CDC (مرکز کنترل و پیشگیری از بیماری) ۳/۲ درصد از افرادی که در سنین ۳ تا ۱۷ قرار دارند، دچار افسردگی می‌شوند. این آمار برای اضطراب فراگیر ۷/۱ درصد و برای اختلالات و مشکلات رفتاری به ۷/۴ می‌رسد.

۷۰درصد بیماری‌های روحی که بزرگسالان به آن مبتلا هستند، در کودکی آغاز می‌شود مثل: افسردگی، اختلالاتی که در غذا خوردن به وجود می‌آید، وسواس و اختلال اضطراب فراگیر.

خبر خوب این است که اگر در کودکی بیماری تشخیص داده شود، به احتمال ۷۹درصد با چند جلسه مراجعه به روانشناس یا روانپزشک، درمان خواهد شد.

۷. اگر کودکی از سلامت روحی و روانی برخوردار نیست، والدینش مقصرند!

مشکلات و اختلالاتی که برای کودکان اتفاق می‌افتد، ممکن است ریشه در مسائل بیولوژیکی یا محیط زندگی و یا ترکیبی از هر دو داشته باشد. پس نمی‌توان والدین را مقصر صددرصدی این مشکلات دانست.

۸. کسانی که دچار مشکلات روحی می‌شوند، "روانی" هستند و رفتارهای پرخطر و پرخاشگرانه دارند، به همین جهت باید تحت نظر باشند.

بیشتر کسانی که دچار بیماری‌های روحی می‌شوند، همزمان با استرس و افسردگی دست و پنجه نرم می‌کنند. آنها اغلب زندگی‌های نرمالی دارند اما احساس و رفتاری که دارند، زندگی روزمره‌شان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

۹. افسردگی نوعی نقص شخصیتی است و کسانی که به آن مبتلا هستند کافیست فقط خودشان را از این منجلاب بیرون بکشند.

محققان عقیده دارند، افسردگی به علت تغییرات شیمیایی در عملکرد مغز اتفاق می‌افتد و باید حتما با جلسات مشاوره تخصصی همراه با دارو درمان شود.

۱۰. کار زیاد درمانی برای افسردگی است

یکی از راه‌حل‌هایی که زمینه علمی ندارد و متأسفانه مورد استقبال قرار می‌گیرد، کار زیاد برای درمان افسردگیست. در واقع کار بیش از نشانه‌ای از افسردگی بالینی بخصوص در مردان است.

حتما توجه داشته باشید که اگر علائم اولیه را در اطرافیان و نزدیکانتان مشاهده کردید، فرد را ترغیب کنید به روانشناس مراجعه کند تا هرچه زودتر روند درمانش آغاز شود.


ذهن زیبا

احمد حاجبی روز شنبه افزود: در مواقع بحران، نشانه‌ های استرس را در خود بشناسید. هر یک از ما به شکل متفاوتی به استرس و حوادث‌ ناگوار واکنش نشان می‌ دهیم. آگاهی به نشانه ‌های جسمی‌ و ذهنی اضطراب اولین قدم در مدیریت آن است. برای مثال تحریک‌ پذیری، عصبانیت و از کوره در رفتن، بی‌ خوابی و کابوس، ترس، خستگی، سردرد، عدم تمرک، اسپاسم عضلانی، تپش قلب، و حالت تهوع و سایر مشکلات گوارشی از علایم اضطراب است.

وی افزود: در شرایط بحرانی افراد واکنش‌ های متفاوتی مانند، اضطراب، اشتغال ذهنی مکرر با مساله، سردرگمی‌ و دوگانگی، یا احساس کرختی دارند، به خاطر داشته باشید که در بحران‌ ها معمولا اتفاق‌ ها غیرطبیعی هستند، اما اکثرا واکنش‌ های افراد طبیعی است. به خودتان یا دیگران برچسب ضعیف بودن، یا غیرطبیعی بودن نزنید. کاری که شما انجام می ‌دهید شجاعانه، ایثارگرانه و بسیار ارزشمند است.

حاجبی خاطرنشان کرد: در محل کار، از روش‌ های ساده و قابل اجرا برای کاهش تنش و استرس استفاده کنید، حرکات کششی و نرمش، چند دقیقه قدم زدن در فضای باز، تمرین تنفس عمیق، چند دقیقه گوش کردن به موسیقی آرام‌ بخش، یا نیایش کردن می ‌تواند به کاهش تنش شما کمک کند. سعی کنید لحظاتی هر چند کوتاه ذهنتان را از کار و یا نگرانی‌ها دور کنید.

مدیرکل دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت ادامه داد: وقتی کار نمی ‌کنید و در خانه هستید، تا حد امکان برنامه معمول و روزمره قبلی خود را حفظ کنید. نقش خود را به عنوان عضوی از خانواده ایفا کنید، به سرگرمی‌ ها و علایق خود بپردازید، ورزش کنید و کارهایی را که برای شما آرامش ‌بخش است، در برنامه تان بگنجانید.  

وی افزود: فرهنگ حمایت و کار تیمی ‌را در محل کار تقویت کنید، افرادی که با آنها کار می ‌کنید را بشناسید. از آنها در مورد نگرانی‌ هایشان سؤال کنید و اگر راحت بودید در مورد نگرانی‌ های خود نیز به آنها بگویید. صحبت ‌های خود را به موضوع بحران و کار محدود نکنید و در مورد موضوع‌ های دیگر نیز صحبت کنید. از یکدیگر حمایت کنید و حال هم را بپرسید. افراد معمولا هنگام استرس زیاد با خطاهای کوچک دیگران برخوردهای بیش از اندازه می‌ کنند، به یکدیگر بازخورد مثبت بدهید و تلاش و جدیت افراد را تشویق کنید.

 حاجبی تصریح کرد: لازم است در جریان اطلاعات و اخبار ‌روز باشید، مواجهه با اخبار به ویژه از منابع غیرموثق و در فضای مجازی را محدود کنید. چک کردن مکرر شبکه‌ های مجازی می ‌تواند استرس شما را بیشتر کرده و زمان استراحت شما را که برای بازیابی توان و انرژی نیاز دارید محدود کند.

وی گفت: مراقب باشید که در شرایط بحرانی هم، اصول برخورد حرفه ‌ای را در برخورد با بیماران و مسائل آن‌ها حفظ کنید. بخشی از فرآیند بهبود بیماران مربوط به مشاهده‌ حالت کاملا حرفه‌ ای‌ کادر درمان است.

مدیرکل دفتر سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد وزارت بهداشت اظهار کرد: در بحران ‌ها موارد زیادی پیش می‌ آید که خارج از کنترل ماست. سعی کنید فقط بر مواردی‌ که در کنترل شماست، تمرکز کنید و بیش از حد به بخش‌ هایی از بحران که کنترلی بر آن ندارید فکر نکنید.

وی درباره کنترل استرس در خانواده بیان کرد: دغدغه ‌ها و نگرانی ‌های خانوادگی را مدیریت کنید. با نزدیکان خود در مورد برنامه‌ های کاری خود، زمان و روشی که می ‌توانند با شما در تماس باشند و همچنین نگرانی‌ هایشان صحبت کنید. سعی کنید برنامه منظمی ‌برای تماس و صحبت با خانواده  و دوستان داشته باشید.

وی تاکید کرد: از خودتان مراقبت کنید. تا جایی که امکان دارد خواب و استراحت کافی داشته باشید. تغذیه سالم داشته باشید. مصرف کافئین را محدود کنید و مایعات کافی بنوشید.

حاجبی عنوان کرد: در صورتی که احساس کردید به دلیل استرس یا افسردگی برای چند روز متوالی نمی ‌توانید کارهای روزمره را انجام دهید یا تحت فشار زیادی هستید، از روانپزشک کمک بگیرید.


منبع خبر


ذهن زیبا

آیا میدانید چگونه باید هدف گذاری کنید تا به اهدافتان برسید؟

آیا تاکنون فکر کرده اید که در 5 سال آینده قصد دستیابی به چه مواردی دارید؟ آیا هدف مشخص و روشنی برای خودتان در رابطه با کسب وکار مشخص کرده اید؟ آیا می دانید در پایان امروز قصد دستیابی به چه چیزی دارید؟

هدف گذاری

در این مطلب قصد دارم به 5 قانون طلایی در رابطه هدف گذاری بپردازم.

اگر می خواهید موفق شوید، باید هدفی را برای خود مشخص کنید. بدون داشتن هدف تمرکز نداشته و از مسیر مشخصی برخوردار نیستید. هدف گذاری نه تنها به شما اجازه می دهید مسیر زندگی و کسب وکار خودتان را دست داشته باشید، بلکه به شما اجازه می دهد تا از آن به عنوان یک بنچمارک برای تعیین موفقیت خود استفاده کنید. یک لحظه فکر کنید:پس انداز کردن در بانک تنها درزمانی دلیلی برای موفقیت شما به حساب می آید که هدف شما جمع کردن ثروت باشد، اما اگر در پی کار خیرخواهانه باشید، این کار برخلاف هدف شما است و برای شما موفقیت به حساب نمی آید.

بااین وجود برای دستیابی به هدف های خودتان، باید به خوبی بدانید که چگونه باید هدف انتخاب کنید. فقط نمی توانید "من می خواهم” و انتظار موفقیت داشته باشید. هدف گذاری فرایندی است که با بررسی دقیق آغازشده و در پایان کار و تلاش بسیار زیادی را می طلبد. در بین این دونقطه مراحل بسیار مهمی وجود دارد اطلاع از آن ها به شما اجازه می دهد اهداف قابل دستیابی برای خود انتخاب کنید.

1- اهدافی انتخاب کنید که موجب انگیزش برای شما شوند
موجب انگیزش شدن به این معنا است که هدف انتخابی برای شما مهم باشد و ارزش قابل توجهی برای دستیابی به آن وجود داشته باشد. اگر علاقه ای به نتیجه آن نداشته باشید یا ارتباطی با آینده شما نداشته باشند، احتمال سعی و تلاش برای دستیابی به آن برای شما کم است. در غیر این صورت اهداف بسیار زیادی که مرتبط با شما و آینده شما است انتخاب می کنید و درنهایت زمان لازم برای رسیدگی به آن در اختیار ندارید و ازآنجایی که برای دستیابی به اهداف نیاز به تمرکز دارید، پس شانس موفقیت شما در رابطه با آن کاهش می یابد که در ادامه پیامدهای روانی دیگری هم برای شما ایجاد می کند.

راهکار: برای اطمینان از انگیزاننده بودن یک هدف باید سعی کنید یک "چرا” در رابطه با آن بر روی کاغذ بیاورید. "چرایی” که می توانید از آن برای توجیه دیگران در رابطه بااهمیت آن استفاده کنید.

 

2- اهداف هوشمندانه انتخاب کنید
اهداف هوشمندانه از سرواژه ای انگلیسی تحت عنوان SMART گرفته شده که هر حرف آن نشانگر یک کلمه انگلیسی بامعنایی مشخص است. ازآنجایی که در این مطلب قصد یادگیری زبان یا دلیل آن را نداریم، به همین نکته اکتفا کرده و تنها ویژگی های یک هدف هوشمندانه را بر این اساس ذکر می کنیم. اهداف هوشمندانه دارای 5 ویژگی هستند که عبارت اند از:مشخص باشند، قابل اندازه گیری باشند، قابل دستیابی باشند، مرتبط با شرایط و اهداف بلندمدت تر شما باشند، وابسته به زمان باشند و زمان پایانی برای دستیابی به آن ها وجود داشته باشد.

3- هداف خود را مکتوب کنید
عمل فیزیکی نوشتن یک هدف بر روی کاغذ موجب واقعی و ملموس شدن آن می شود. به عبارتی شما دیگر هیچ عذر و بهانه ای برای فراموش کردن آن ندارید. سعی کنید در زمان نوشتن یک هدف بجای استفاده از فعل "دوست دارم” یا ” شاید” از فعل "خواهم” استفاده کنید. مثلا "امسال هزینه های عملیاتی خودم را 10 درصد کاهش می دهم” و نه اینکه "دوست دارم امسال هزینه های عملیاتی خودم را 10 درصد کاهش دهم.”

راهکار 1: بیانیه هدف خودتان را با لحنی مثبت تنظیم کنید تا میزان تعهد شما نسبت به آن ها بیشتر شود. مثلا بجای "من تعداد کارکنان را برای فصل آینده با همین تعداد فعلی حفظ می کنم”، نگویید "من نرخ خروج کارکنان را کاهش می دهم”. حالت اول انگیزاننده است و تعهد بیشتری ایجاد می کند. ولی حالت دوم در عین انگیزاننده بودن، همچنان راه فراری برای شما ایجاد می کند، که اگر هم کسی از سازمان خارج شد، باز هم به هدف خود دست یافته اید.

راهکار 2: اگر از یک لیست تحت عنوان لیست انجام کارها، استفاده می کنید، یک فرم پیشنویس برای تهیه این لیست روزانه تهیه کنید و اهداف بزرگ تر خود که برای دست یافتن به آن ها نیاز به انجام این کاره ای کوچک روزانه دارید را در بالای آن بنویسید.

4- یک نقشه راه تعیین کنید
این قدم اغلب در طی فرایند هدف گذاری فراموش می شود، چراکه در عمل درگیر انتخاب هدف و رسیدن آن شده و فقط بر روی آن تمرکز می کنید و فراموش می کنید روند رسیدن به آن را تعیین کنید. به این منظور باید در یک برنامه جداگانه به تعیین تکیه تک قدم های کوچکی بپردازید که باید برای رسیدن به هدف مهمتر خود آن ها را نهایی سازید. ضمن اینکه باید در طی انجام دادن هر یک از این مراحل و قدم ها، با خط زدن آن ها اقدام به حذف آن ها از لیست خودتان بکنید و این گونه حس تغییر و رشد کردن را به خودتان انتقال دهید.

5- به آن وفادار باشید
به خاطر داشته باشید که این فرایند هدف گذاری فرایندی طولانی مدت است و تنها وسیله ای برای رسیدن به هدف نهایی است. باید به آن وفادار بود تا رسیدن به آن رفته رفته آسان شود. در این بین هدف و مقصد نهایی همواره باید ثابت باقی بماند، اما نقشه راه تعیین شده می تواند در بازه های زمانی مختلف تغییر کند. فقط باید توجه داشته باشید که ارتباط آن ها باهدف بزرگ تر، حفظ شده و ارزش و ضرورت آن برای شما در حد بالایی قرار داشته باشد.


منبع


ذهن زیبا

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

sokut23 شورای دانش آموزی محبان فاطمه (س) دست نوشته های یک موجی بلاگ آزمایشی سالن زیبایی نازلین Joe مرجع فایلهای تحقیقاتی، دانشجویی Kimberly Eric شاعر دلگیر(کلاغ)POKEY.POET